معرفی فیلم تلقین (Inception)

تا به حال برایتان پیش آمده در خواب، متوجه شوید در حال تجربۀ رؤیا هستید؟ راستش چندباری این اتفاق برایم افتاده. یک وقت‌هایی متوجه می‌شوم چیزی که در حال تجربه کردنش هستم به قدری غریب است که نمی‌تواند حقیقی باشد. مثلاً ناگهان صحنه و مکان و زمان تغییر می‌کند یا منِ ناظر تغییر می‌کند؛ انگار من نیستم و کس دیگری هستم. گاه آشنا و گاهی هم ناآشنا. جاذبه دچار مشکل می‌شود یا بعد از یک تست کوتاه متوجه می‌شوم صحنه‌ای که تجربه کرده‌ام از نو در حال تکرار شدن است. پس من هم تلاش می‌کنم کنترل را دست بگیرم و زمان و مکان را جابه‌جا کنم. یک صحنه را چندین بار از اول تا آخر تکرار می‌کنم و هر بار یک گوشۀ ماجرا را تغییر می‌دهم. تفریح لذت‌بخشی است!

فیلم تلقین (Inception) پیشنهاد دنیا (شیرین مدنی) بود و از این‌که سراغش رفتم خوش‌حالم. موضوع فیلم عالم خواب و رؤیاست. شخصیت اصلی داستان فردی است که می‌تواند جهانی را در عالم رؤیا بسازد، آن هم در خواب دیگران. درواقع از طریق نفوذ به رؤیای دیگران اطلاعاتی را از ذهن‌شان استخراج می‌کند. این کار اوست که البته غیرقانونی هم هست. او در یک ماموریت شکست می‌خورد و یک پیشنهاد دریافت می‌کند، اگر بتواند یک ماموریت خارج سازمانی را با موفقیت انجام بدهد، ماموریتی که بر مبنای کاشت یک فکر در ذهن یک فرد است، کاری که بسیار خطرناک و تقریباً غیرممکن است، می‌تواند به خانه برگردد. آخر او مدت زیادی است که از خانه دور است و ماجراهایی از سر گذرانده که به مرور در طول فیلم ازشان آگاه می‌شویم.

برای کاشت فکر و پس نزدنش توسط شخصی که فکر در سرش کاشته شده، نقشۀ سنگینی می‌ریزند. مجبورند به عمیق‌ترین لایۀ ذهن آن فرد نفوذ کنند که از ابعاد مختلفی خطرناک است. و در این میان تروماهای شخصیت اصلی مدام در مراحل مختلف نقشه‌شان دردسر می‌آفریند.

یک وقت‌هایی هست که مزۀ یک چیزهایی را چشیده‌ای و بعدش دیگر نمی‌توانی به زندگی قبلی‌ات ادامه بدهی. این طعم جدید، این امکانی که پیش از این چنین از نزدیک لمسش نکرده بودی رهایت نمی‌کند. خواستار چشیدن دوباره‌ای و دوباره و دوباره. به حدی که حتی خیال رها کردنش دیوانه‌ات می‌کند. که اگر از دست برود در پی برگرداندنش از هر چیزی مایه می‌گذاری. مسئله شخص و موقعیت خاص نیست. مسئله احساسی است که از سر گذرانده‌ای. شاید بیفتی دنبال آدم‌ها و موقعیت‌های مختلف بلکه بتوانی چیزی شبیه به همان را از نو از سر بگذرانی. جست‌وجو و جست‌وجو. یک چرخۀ بی‌انتها. این اتفاقی است که برای شخصیت اصلی افتاده. او چیزی را ورای دنیای حقیقی لمس کرده و حالا، نمی‌تواند در مقابل کشش آن خودداری کند.

فیلم، داستانی حادثه‌محور داشت و سوخت اصلیِ تعلیق داستان را همین حوادث ریز و درشت که مکرر و پشت‌سر هم ردیف شده بودند تامین می‌کردند. فضاسازی و تردد مداوم در مرز میان خیال و واقع و درگیری با موانع هر دو دنیا به قدری کشش داشت و توجه را جلب می‌کرد که حسابی مرا غرق خودش کرده بود.

جذاب‌ترین بخش برای من همان بحث شناختیِ تشخیص واقع از خیال بود. این‌که در خوابْ خواب ببینی و این‌که گذر زمان در فضای ذهنی گسترده‌تر از دنیای حقیقی است؛ برای مثال ۵ دقیقۀ دنیای حقیقی برابر است با چیزی حدود ۱ ساعت در عالم خواب. و همین قانونْ زمان‌بندیِ صحنه‌های مختلف را در دست داشت و تعلیق می‌آفرید.

پایان برایم غافل‌گیر کننده بود. راستش هیچ دلم نمی‌خواست چنان شود، ولی خب، اجتناب ناپذیر بود. سیر روایی و سرنخ‌هایی که در طول روایت کاشته بود در نهایت کمک می‌کردند درک کاملی از جهان داستانی و جهانِ کاراکتر اصلی و انگیزه‌هایش پیدا کنیم.

اگر از فیلم‌هایی مثل ماتریکس خوشتان می‌آید، احتمالاً از این فیلم هم لذت خواهید برد. چون محتوای موضوع تقریباً یکی است: لزوماً آن‌چه خیال می‌کنیم واقعیت است، واقعیت نیست!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *