ادبیات جنایی چیست؟ | آشنایی با ادبیات جنایی + عناصر اصلی

وقتی می‌فهمد نویسنده‌ام سری تکان می‌دهد و می‌گوید: «چی می‌نویسی؟»
لبخند کوچکی روی لبم می‌نشانم و می‌گویم: «داستان جنایی.»
سری تکان می‌دهد و می‌گوید: «خوبه ها! فقط بهتر نیست بری سراغ یه چیز ملایم‌تر؟»
در جوابش سری تکان می‌دهم و به سکوتی که بین‌مان جاری می‌شود گوش می‌سپارم.

ادبیات جنایی؛ قاتل، مرگ، خون!

نکند شما هم فکر می‌کنید ادبیات جنایی فقط درمورد قاتل‌های روان‌پریش، سلاخی کردن قربانی‌های درمانده، تعقیب‌وگریزهای نفس‌گیر و زدوخوردهای خونین است؟
ژانر جنایی فقط درمورد کشتن نیست. مگر قتل تنها جنایتی است که به دست بشر رخ می‌دهد؟ ادبیات جنایی می‌تواند شامل هر جرمی بشود. البته هر داستانی که قتلی درش رخ بدهد داستان جنایی نیست.
علاقۀ من به داستان‌های جنایی، نه از سر عشق به جرم و قانون‌شکنی، که از سر میل به یافتن حقیقت، آرامش و امنیت است.
پس لطفاً ژانر جنایی را با ژانر وحشت اشتباه نگیرید.

منظور از ادبیات جنایی چیست؟

ادبیات جنایی درواقع برگردانی است از واژۀ crime fiction؛ crime به معنای جرم و fiction به معنای داستان. درواقع crime fiction به معنای داستانی است که حول محور یک جرم شکل می‌گیرد یا دربارۀ یک جرم است. پس داستان جنایی می‌تواند برمحوریت جرم‌های مختلفی مانند: سرقت، کلاهبرداری، خیانت و… شکل بگیرد.

در این میان توجه به یک نکته ضروری است:

داستان جنایی، داستانی است که در آن جرمی رخ می‌دهد و شخصی تلاش می‌کند عدالت را اجرا کند. در نتیجه صرف رخ دادن یک جرم در داستان، آن را در دستۀ ادبیات جنایی قرار نمی‌دهد.

اساس داستان جنایی

اولین نمونه‌های داستان جنایی بیش‌تر براساس تراژدی انتقام شکل گرفته‌اند؛ شخصی پا را از حریم قوانین الهی یا حکومتی فراتر می‌گذارد و به واسطۀ آن به شخصی آسیبی می‌رساند، حال برای برقراری عدالت و گرفتن انتقام، کاراکتری ظهور می‌کند که ممکن است خودِ قربانی، یکی از نزدیکانش یا یک مجری قانون باشد.

بعدها داستان جنایی بیش‌تر نقش مترسک سر خرمن را برعهده گرفت تا به اعضای جامعه نشان بدهد سرانجام مخالفان قانون و مجرمان چه خواهد شد.

زمانی که میل به برقراری عدالت و ناامیدی از نیروهای قانونی جامعه را فراگرفت، نویسندگان تلاش کردند داستان‌هایی بنویسند که در آن‌ها قهرمانی برای برقراری عدالت، گرفتن انتقام یا برملا کردن حقیقت قیام می‌کند و دست به جست‌وجو می‌برد؛ و تمام داستان جنایی همین است.

درواقع ادبیات جنایی بیش از هرچیزی یک نوع مکاشفه است؛ معمایی در آن میان وجود دارد که باید حل شود. ماجرایی رخ داده که نیاز به بررسی و رمزگشایی دارد.

اساس داستان جنایی طی کردن مسیرِ میان جست‌وجو تا کشف حقیقت است.

عناصر اصلی در داستان جنایی

داستان جنایی درست مانند هر داستان دیگری از عناصری مانند زاویۀ دید، کاراکتر، دیالوگ، پیرنگ، تعلیق، کشمکش و… تشکیل شده اما در این میان، ۳ دسته کاراکتر، عناصر اصلی را تشکیل می‌دهند: مجرم، قربانی، کارآگاه.

 

مجرم: شخصی که به‌دلیل انجام عملی خلاف قانون دستگیر می‌شود.

مجرم درواقع همان کاراکتری است که باعث شکل‌گیری اولین جرقه می‌شود. این جرم می‌تواند در گسترۀ وسیعی جای بگیرید و هر نوعی را شامل بشود. اما حواستان باشد که مهم باشد. یعنی تاثیری که به واسطۀ رخ دادنش ایجاد می‌شود، آن‌قدری تاثیرگذار باشد که جذابیت ادبی تولید کند.

 

قربانی: شخصی که به‌دلیل عمل مجرم مورد زیان و آسیب قرار گرفته.

این کاراکتر هدف مجرم است و از طرف دیگر عامل محرکی است که کارآگاه را وارد میدان می‌کند. قربانی ممکن است جانش را از دست بدهد یا زنده بماند. در هر حال قربانی یا شرایطی که وجود دارند باید بتواند احساس همذات‌پنداری مخاطب و حس عدالت‌خواهی کارآگاه را تحریک کند؛ آن‌قدری که هر دوی آن‌ها دنبال ماجرا را بگیرند تا به سرانجام آن برسند.

 

کارآگاه: شخصی که تلاش می‌کند حقیقت را کشف و عدالت را برقرار کند.

کارآگاه داستان، لزوماً قرار نیست یک کارآگاه ماهر، عضوی از نیروی پلیس یا نابغه‌ای بی‌نظیر باشد. حتی ممکن است او دستیار یا شریک جرم مجرم باشد. اما شاید جایی از داستان بخواهد از راز و معمایی سردربیاورد یا برای اجرای عدالت تلاشی کند. هرچند که همیشه قرار نیست موفق بشود.

زاویۀ دید را دست‌کم نگیرید

هر داستان جنایی یک معما در دل خود دارد. گاهی این معما برای مخاطب آگاه شدن از هویت مجرم است و گاهی هم این‌که آیا مجرم گیر می‌افتد؟

این‌که چه کسی و چگونه داستان را روایت می‌کند بر نحوۀ روایت معمای داستان تاثیر می‌گذارد. آیا داستان شما از دید مجرم روایت می‌شود؟ آیا قربانی از ترس‌هایش می‌گوید یا این‌که خودش در تلاش است از ماجرا سردربیاورد؟ کارآگاه شما کیست و چگونه وارد این ماجرا شده؟

یک وقتی مخاطب قرار است با کارآگاه پیش برود و هم‌گام او سرنخ‌ها را کشف کند و پرده از حقیقت بردارد، گاهی هم نویسنده مخاطب را با مجرم همراه می‌کند. در این حالت مخاطب از هویت مجرم و کارهایی که کرده آگاه است و تنها شاهد تقلای کارآگاه برای حل معماست. در این صورت تعلیق بر این سؤال استوار می‌شود که آیا کارآگاه از پس این معما برمی‌آید؟ (از دیدی دیگر: آیا مجرم می‌تواند قسر در برود؟)

پس داستان ممکن است از زبان مجرم، قربانی یا کارآگاه نقل شود؛ پس بر این اساس نوع روایت معما برای مخاطب تغییر پیدا می‌کند.

در نهایت این‌که...

ادبیات جنایی بیش‌تر از این‌که داستان روایت جرم باشد، داستان تلاش آدم‌ها برای کنار زدن سیاهی، مواجه شدن با پلیدی، امید بستن به روشنایی و جست‌وجوی آن است.
جرمی رخ می‌دهد، شخصی آسیبی می‌بیند و کارآگاه وارد میدان می‌شود تا هم سر از راز وقوع جرم دربیاورد؛ که چرا اصلاً چنین اتفاقی رخ داده؛ و هم هویت مجرم را کشف و او را دستگیر کند.
تمام یک داستان جنایی همین است. منتها قدری بازی با زاویۀ دید و روایت و انتخاب نقش‌ها می‌تواند منجر به خلق داستانی شود که در ظاهر پیچیده‌تر از این فرمول ساده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *