
معرفی و مروری بر کتاب فداکاری مظنون x
فداکاری در نگاه شما چه معنایی دارد؟ عشق چهطور؟ وصال برای شما مهمتر است یا اطمینان از شادیِ قلبیِ معشوق؟ فداکاری مظنون x کتابی است با موضمون عشق؛ البته عشقی که به خون آغشته است. فداکاری مظنون x نوشتۀ
فداکاری در نگاه شما چه معنایی دارد؟ عشق چهطور؟ وصال برای شما مهمتر است یا اطمینان از شادیِ قلبیِ معشوق؟ فداکاری مظنون x کتابی است با موضمون عشق؛ البته عشقی که به خون آغشته است. فداکاری مظنون x نوشتۀ
آخرین دکه تا تهران یک جنایی_عاشقانۀ ایرانی است که توسط مهام میقانی نوشته شده است. در این داستان با کارآگاه نقیبی روبهرو میشویم. کارآگاهی که در دو داستان دیگر میقانی، به نامهای کسی را که در سیدخندان نمیکشند و پروندۀ
نظر شما در مورد قاتلها چیست؟ خاصه قاتلهایی که در عوض پول آدم میکشند. هیولاهایی خونآشام؟ آدمنماهایی بیرحم؟ روانیهایی که از ریختن خون و چشیدن اشک قربانی لذت میبرند؟ به نظرتان چهقدر این تصور حقیقی است؟ نه که بخواهم از
اومبرتو اکو نشانهشناسی است که با مهارت تمام واژهها را به کار میگیرد. اولین آشنایی من با اکو برمیگردد به کتاب سفر با ماهی غزلآلا؛ مجموعهای از یادداشتهای پراکنده که طنز جذابی داشتند. بعد از آن فهمیدم اکو چندین رمان
فرض کنید از شدت بوی خون و صدای زنگ موبایل از خواب بپرید. احساس کنید تمام جانتان آغشته به خون است و تماس از طرف برادری باشد که میگوید مادرتان نیمهشب با او تماس گرفته اما حالا که نزدیکهای صبح
چندی پیش که در مخزن کتابخانه لابهلای قفسهها میچرخیدم و اسمها و عنوانها را بالا و پایین میکردم که چشمم خورد به نام ژان لویی فورنیه. احساس کردم اسمش آشنا میزند و عنوان کتاب هم کنجکاوی برانگیز بود. آخر داشتم
اولین باری که نام کتاب شکار مرگ را شنیدم هیچ در خاطرم نماند. تا چندین وقت بعد که به دنبال یک نمایشنامۀ جنایی میگشتم و یکی از دوستان آن را پیشنهاد داد. و دراین دومین بار یادم ماند و دنبالش
۴ آدم بالای ۷۰ سال را تصور کنید که با رخ دادن یک قتل در دهکدۀ آرامشان به وجد میآیند و هرکاری میکنند تا زودتر از پلیس قاتل را پیدا کنند. جملۀ بالا خلاصۀ تمام این رمان است. شاید بهنظر
نویسنده: یکتا قطعی معرفی داستان پنج هستۀ پرتقال داستانی در ژانر جنایی است. هنگامی که سر آرتور کانن دویل این داستان را نوشت، انتشار آن بهدلیل شیوع آنفولانزا یکسال به تأخیر افتاد. اما بالاخره داستان پنج هستۀ پرتقال در کتاب
نویسنده: پرناز بهزاد روزی که به شهر کتاب رفته بودم، متصدی، رمان بیمار خاموش را در دست گرفت و گفت: «بهت قول میدم ۳۰ صفحۀ آخرش حسابی شوکه بشی.» کتاب را گرفتم و ورقی زدم. متصدی گفته بود رمانی است
آخرین دیدگاهها