ثریلر روان‌شناختی چیست؟ + ۷ گام برای نوشتن یک ثریلر روان‌شناختی که نمی‌توان زمینش گذاشت!

ثریلر یکی از انواع محبوب داستان‌ها و فیلم‌هاست. ثریلر داستان پردلهره‌ای است که اساسش بر تعلیق و تنش‌های جان‌دار بنا شده. تنش‌هایی که از مرز ایجاد اضطراب و بیدار کردن حسی از احتیاط در خواننده عبور می‌کنند و به سمت حسی از ترس و وحشت می‌روند.

در این داستان‌ها اصل اساسی و اول، بی‌تاب نگه داشتن خواننده و استفاده از تعلیقی است که مخاطب را مجذوب نگه دارد و البته حوادث و تنش‌هایی که مدام شوک‌هایی ریزودرشت به او وارد می‌کنند. ثریلرها انواع مختلفی دارند و یکی از این دسته‌ها، ثریلر روان‌شناختی است.

در این نوشتار قرار است قدری با ثریلر روان‌شناختی و ۷ نکته برای نوشتن چنین داستانی بپردازیم.

ثریلر روان‌شناختی چه هست و چه نیست؟

ثریلر یک داستان هیجان‌انگیز با پیش‌روی تند، تعلیق‌های میخ‌کوب‌کننده، خطرهای زیاد و پیچش‌های (توئیست‌های) شوکه‌کننده است. از طرفی داستا‌ن‌های روان شناختی داستان‌هایی هستند که در آن‌ها بیش از هر چیز به احوالات و درونیات کاراکتر می‌پردازند. حالا اگر این دو گونه از داستان را با هم ترکیب کنیم به نوعی از داستانِ ثریلر دست می‌یابیم که در کنار هیجان و دلهرۀ صعودی، نشان می‌دهد چه چیزی در سر کاراکترها، معمولاً پروتاگونیست و گاهی آنتاگونیست یا هر دو، می‌گذرد.
پس یک ثریلر روان‌شناختی بیش از هر چیز بر افکار و احوالات کاراکترها و فرایند ذهنی‌شان متمرکز است. ما به عنوان مخاطب می‌دانیم که پروتاگونیست (شخصیت اصلی) در خطر است اما نکتۀ اصلی این است که اجازه خواهیم داشت از آن‌چه درون سر کاراکترها می‌گذرد با خبر شویم؛ اگر اختلال رفتاری دارند به ریشه‌هایش می‌پردازد و اگر قرار است کار خلافی ازشان سر بزند انگیزه‌هایشان را شرح می‌دهد.

وحشت روان‌شناختی در مقابل ثریلر روان‌شناختی

شاید بگویی داستان‌هایی دیگر مانند وحشت روان‌شناختی وجود دارند که عمل‌کردی مشابه دارند. درست است. مرز میان ثریلر و وحشت گاه به قدری باریک می‌شود که در هم می‌آمیزند. اما با وجود شباهت‌هایی که هر دو دارند، خاصه در تعلیق‌های قدرتمند و تمرکز بر کشمکش‌های‌ درونی یا خطر بیرونی، چند نقطۀ تمایز آن‌ها را از هم سوا می‌کند:

  • در وحشت، شما گاهی می‌دانید که اتفاق بدی در پیش است؛ در ثریلر پروتاگونیست تلاش می‌کند جلوی وقوع اتفاق بدی را بگیرد.
  • هدف وحشت ترساندن مخاطب و وحشت‌زده نگه داشتن آن است. هدف یک ثریلر این است که مخاطب را با موقعیت‌های دلهره‌آور و پیچش‌های مختلف لبۀ صندلی نگه دارد! (وحشت ترسی شدید ایجاد می‌کند و ثریلر دلهره و اضطراب.)
  • در وحشت پروتاگونیست تصمیمی می‌گیرد که او و دوستانش را مستقیم به سمت خطر می‌برد. در ثریلر آنتاگونیست (رقیب شخصیت اصلی) حوادث را به سمتی هدایت می‌کند تا پروتاگونیست (شخصیت اصلی) را به دردسر بیندازد. 

چگونه یک ثریلر روان‌شناختی خوب خلق کنیم؟

یک ثریلر روان‌شناختی خوب توجه مخاطب را در چنگ می‌گیرد و با خلق پیچش‌های غافل‌گیرکننده و موقعیت‌های دلهره‌آور، اجازه نمی‌دهد مخاطب داستان را رها کند.

پایان داستان، باید نقطه‌ای باشد که تمام خط‌های داستان به گونه‌ای به هم بپیوندند که خواننده را وادار کند کتاب را به سینه‌اش بچسباند، چند نفس عمیق بکشد و درست مثل کسی که تازه از ترن هوایی پیاده شده، دلش هوس یک سواری دوباره کند!

اگر بتوانی درست از پس کار بربیایی، داستان نه تنها مخاطب را مجذوب می‌کند بلکه او را به سمت آثار دیگرت و نیز معرفی آن‌ها به دیگران می‌کشاند.

خب، چطور چنین کاری انجام دهیم و یک ثریلر روان‌شناختی بنویسیم که زمین گذاشتنش غیرممکن است؟ تقریباً‌ تمام ثریلرها در چند نکته با هم اشتراک دارند:

  • همذات‌پنداری (این می‌تونست من باشه!)
  • تنش بی‌امان (قلاب‌ها و تهدیدی در حال ظهور)
  • احتمال بالای وقوع خطر (دلیل مراقبت)
  • راوی غیرقابل اعتماد (خواننده چه چیزی را نمی‌داند؟)
  • پیچیدگی اصلی داستان (شوک و ترس)

حالا برویم سراغ گام‌های اساسی برای خلق ثریلر روان‌شناختی.

۷ گام برای نوشتن یک ثریلر روان‌شناختی

حالا که با عناصر ثریلر روان‌شناختی آشنا شدی، برویم سراغ قدم‌های خلق کردن آن. البته که خلق اثر خلاقانه هیچ فرمول و دستورالعملی ندارد. اما برای نوشتن در قالب ژانر نیاز است پسِ ذهن‌مان گوشه‌چشمی به برخی نکات داشته باشیم.
برای این‌که فرایند نوشتن یک ثریلر روان‌شناختی قدری شفاف‌تر طی شود و کم‌تر سردرگم شوید به قدم‌های زیر توجه کنید:

۱. از آن‌چه خوانندگانت می‌دانند بنویس

خواننده‌هایت را با چیزی آشنا در زمینه (setting)، مشکلات شخصیت، مضمون، تم و… جذب کن. دنیایی خلق کنی که احساس راحتی و باورپذیری ایجاد کند. با مضامین یا مسائلی که خوانندگانت به آن‌ها اهمیت می‌دهند داستان را شروع کن.

فکرش بکن وقتی بتوانی آن‌چه نویسنده می‌گوید را به راحتی تصویر کنی یا با آن ارتباط برقرار کنی، گیر افتادن در یک داستان چقدر راحت‌تر می‌شود. هر چه احساس آشناتر باشد، سریع‌تر با آن ارتباط برقرار می‌کنی و بیش‌تر به آن‌چه در حال رخ دادن است یا آن‌چه ممکن است رخ دهد اهمیت می‌دهی.

مثال: دختری در قطار (پائولا هاوکینز) دربارۀ زنی است که قطارسواری می‌کند و درمورد اتفاق‌هایی که در خانه‌ای که قبلاً در آن زندگی می‌کرده رخ می‌دهد یادداشت‌هایی می‌نویسد.

هر کسی که سوار قطار شده باشد با این احساس کنجکاوی او احساس هم‌ذات‌پنداری می‌کند.

۲. قهرمان خود را آشنا و معیوب خلق کن

به خواننده‌هایت پروتاگونیستی بده که بتوانند مشابه آن را در دنیای اطراف و آشنایِ خودشان پیدا کنند. بیش‌ترِ پروتاگونیست‌های ثریلرها زن هستند، با مشکلات مشابهی که خواننده را به این فکر می‌اندازد که می‌توانستم من باشم!

قابل‌باورترین پروتاگونیست‌ها افراد عادی هستند. آن‌ها شکست‌ناپذیر یا عقل کل نیستند. خواننده باید به احتمال باخت قهرمان باور داشته باشد. بنابراین، تهدید باید آن‌قدر قدرتمند باشد که خواننده را نگران شخصیت اصلی کند.

کاراکترهای باورپذیر آن‌هایی هستند که یک نقصی دارند. همان طرفدارانی که عاشق شخصیت‌هایی مانند ناتاشا رومانوف٫ بلک ویدو و لوکی هستند، وقتی می‌فهمند که Wonder Woman (زن شگفت‌انگیز) یک الهۀ حقیقی است و هیچ نقصی در ظاهر و شخصیت ندارد، احساس ناامیدی می‌کنند.

خوانندگان دوست دارند بدانند چه چیزی به قهرمان داستان انگیزه می‌دهد: بیش از هر چیز خواستار چیست؟ و از چه می‌ترسد؟

مثال: کاراکترهای اصلیِ زن در دروغ‌های کوچک بزرگ (لیان موریارتی) در حال تجربۀ چیزی هستند که (در ابتدا) چندان واضح و مشخص درموردش حرف نمی‌زنند. اما خواننده آن را می‌بیند و می‌تواند با آن‌ها همدردی کند و در عین حال نگران هویت قربانیِ قاتل باشد. آیا قاتل یکی از آن‌هاست؟

۳. با تنش آغاز کن

حس خوانندۀ خود را از همان ابتدا درگیر کن. با حادثه‌ای شروع کن که خواننده را مستقیماً به صحنه می‌کشاند. در ثریلرهای روان‌شناختی بیش‌تر این تنش درونی است و در ذهن قهرمان می‌گذرد.

کسی یا چیزی (آنتاگونیست) در حال ایجاد مشکلاتی برای کاراکتر اصلی است که درگیری‌های درونی او نقش اصلی را در روند پیش‌روی داستان بازی می‌کند.

ثریلرها باید سرعت پیش‌روی بالایی داشته باشند و توجه خواننده‌‌ها را تمام و کمال جذب کنند. به آن‌ها دلیلی بده تا به خواندن ادامه بدهند. آن‌ها را کنجکاو کن و آن‌ها را تا زمانی که همه چیز آشکار شود، در تعلیق نگه دار.

مثال: در دختر گمشده (گیلیان فلین)، نیک دان با سؤالی مواجه شده، این‌که چه جریانی پشت گم شدن همسرش در صبح روز پنجمین سالگرد ازدواجشان است. پلیس به نیک مظنون است. اما خواننده خیلی زود متوجه می‌شود هیچ چیز آن‌طور که به نظر می‌رسد نیست.

۴. آن‌چه در خطر است را نشان بده

به خواننده‌ها دلیلی بده تا به پروتاگونیست و آن‌چه به وقوع خواهد پیوست اهمیت بدهند. اگر اتفاقی که ممکن است برایش رخ بدهد حقیقتاً آسیبی به او نمی‌رساند، خطر حقیقی‌ای در کار نیست.

اگر تلاش کنی درمورد کسی بنویسی که از هم‌کارش سرما می‌خورد (که با وجود کشنده نبودن، ناخوشایند است)، هیچ کس آن را نمی‌خواند.

حالا سرماخوردگی عادی را به یک ویروس مرگ‌بار تبدیل کن که به‌خصوص در کودکان خطرناک است و به پروتاگونیست یک بچۀ خردسال بده که دلیل اصلی او و همسرش برای زندگی است. حالا ناگهان خطر و تهدید به اندازه‌ای زیاد می‌شود که خواننده به آن توجه کند.

برای فهمیدن عمق فاجعه، زیاد خواننده را معطل نگه ندار. اجازه بده هر چه زودتر بفهمد اوضاع چقدر خطرناک است یا اوضاع چقدر خراب است.

مثال: در دروغ‌های خواهرم (اس.دی. ربرتسون)، خواهر جدا شده رازی در سینه دارد که می‌تواند زندگی کامل و شاد پروتاگونیست را نابود کند. خطرات زیاد و شدید هستند و کاراکتر اصلی نمی‌داند خواهرش از آن‌چه می‌داند استفاده خواهد کرد یا نه.

۵. شرایط را برای پروتاگونیست سخت کن

موقعیت را طوری سخت کن که قهرمان نتواند به اطلاعات یا ابزار مورد نیازش دست پیدا کند. آن‌ها را درمورد چیزی در تاریکی نگه دار تا زمان بگذرد و تهدید چشمک‌زنان نزدیک‌تر شود. کاری کن آن‌ها (و خواننده‌تان) از ترس و هیجان به عرق بیفتند. درد خوبی است!

با یک قلاب کوچک بعد یکی دیگر، خواننده‌ را در این فکر نگه دار که آیا قهرمان آن‌چه برای مقابله با چالش و فائق آمدن بر آن نیاز است را دارد یا نه. اجازه بده تقلا و کشمکش‌های او را ببیند. و نشان بده که این شرایط با اوضاع درونی و بیرونی او چه می‌کند.

مثال: گوشۀ خاموش (دین کونتز)، قهرمان، جین هاوک، زمانی که مشغول بررسی حقیقت پشت خودکشی شوهرش می‌شود، به تحت‌تعیب‌ترین فراری در آمریکا تبدیل می‌شود. دشمنان قدرتمند و خونسرد به رویش هفت‌تیر می‌کشند. آن‌ها راز وحشتناکی برای محافظت دارند و او توجه آن‌ها را به خود جلب کرده است.

۶. خواننده‌های خود را با یک غافل‌گیری (پیچش طرح) شوکه کن

یکی از چیزهایی که ثریلر به آن معروف است، پیچش غافل‌گیرکننده (Plot Twist) است. این پیچش یک «خب، می‌دونید؟» نیست. این پیچش از آن نوع «صبر کن! … چی؟ نه! چطور اصلاً؟ این همه چیز رو تغییر می‌ده» است.

اگر خواننده‌ها ببیند این پیچش در حال آمدن است، دیگر یک پیچش نیست. پیچش چیزی بیش از یک تعلیق است.

هر چیزی که فضا را کند می‌کند حذف کن و خواننده را با اگرها و دیگر افکار آزاردهنده درگیر نگه دار. او را درحال حدس زدن با یک راوی غیرقابل اعتماد تنها بگذار. اگر خواننده‌ از خودش بپرسد «این راوی چه چیزی رو به من نگفته؟» تا زمانی که حقیقت را بفهمد ناخن برایش باقی نمی‌ماند!

مثال: در مهمان (کاتری گرانت)، پروتاگونیست می‌داند شوهرش مشکلی دارد. و به شخصی که دعوت کرده تا پیش آن‌ها بماند اعتماد ندارد. زمانی که یک دختر در مدرسۀ پسرش کشته می‌شود و به پسرش مظنون می‌شوند نمی‌تواند این فکر که مهمانشان ربطی به این قضایا دارد را از سرش بیرون کند. پس از آن از یک راز شوکه‌کننده آگاه می‌شود.

۷. به خوانندگان خود یک پایان رضایت‌بخش بده

بعد از این‌که خواننده‌ها بیش‌ترِ زمان داستان را در تنش شدید گذراندند لیاقت یک پایان خوش را دارند. موقعیت قهرمان را طوری حل‌وفصل کن که برای خواننده قابل باور باشد و احساس کند ارزش آن همه مدتی که در نگرانی گذرانده را داشته. تقلب نکن و به امداد غیبی هم متوسل نشو.

به مخاطبانت دلیلی بده که از آن‌چه برای پروتاگونیست پیش می‌آید احساس رضایت کنند. انگار که با توجه به تمام چیزهایی که پیش آمده، چیزی جز این نمی‌توانست رخ بدهد. شاید پیروزی در انتهای داستان باعث بیچارگی‌هایی در بخش‌های دیگر زندگی‌اش شود. یا این‌که داستان با یک پیچش غیرقابل پیش‌بینی و رضایت‌بخش به سرانجام برسد.

هر چه که شد، اجازه بده قدری عدالت در حق شخصیت اصلی‌تان برقرار شود. اگر خواننده در هوا مشت بکوبد یا برای پیروزی پایکوبی کند برنده شده‌ای.

آماده‌اید که یک ثریلر روان‌شناختی بنویسید؟

از آن‌جایی که یک ثریلر می‌نویسی (نه یک رمان وحشت)، خواننده‌هایت باید از چه خواهد شد یا آنتاگونیست چه خواهد کرد بترسند.

باید کاری کنی که مخاطب از این‌که حتی بهترین تلاش های پروتاگونیست کافی نباشد بترسد. این چیزی است که اغلب می‌توانیم به آن تکیه کنیم، پس از آن استفاده کن.

عناصر تعلیق را در نظر بگیر و آن‌ها را با هیجانِ یک پیچ‌وتاب غافل‌گیرکننده ترکیب کن. حالا به ساخت رمانی دست خواهی یافت که خواننده را در حالی که به بیش‌تر دانستن نیاز دارد و از رخ دادن بدترین‌ها نگران است، لبۀ صندلی خود نگه می‌دارد.

منبع: براساس مقالۀ  ۷ Steps To Writing An Un-Put-Downable Psychological Thriller نوشته شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *