جرأت انجام یکی از این دو کار را داشته باشید
هروقت این بالشت کوچک را از پشت کمرم برمیدارم و در آغوش میگیرم و پاهایم را جمع میکنم تا زمین را لمس نکنند میفهمم اوضاعم خراب است. این یعنی تردید قلب و جگرم را به نیش کشیده!
تا همین صبح امروز خیال میکردم زیادی آشفته حالم تا اینکه تصمیم گرفتم کتاب «شیب» را بردارم، خاک و غبارش را بگیرم و بالأخره خواندنش را شروع کنم. همان صفحۀ اول بقدری حالم را خوش کرد که بالشت را به پشت کمرم برگرداندم.
بخش زیر متنی است که ذکر خیرش بود:
حس تسلیم شدن
راستش، هرروز همینطور است. البته، نه کل روز، گاهی اوقات.
شرط میبندم شما هم گاهی اوقات چنین احساسی دارید. اگر از آن دست آدمهای بسیارموفق و هدفمندی هستید که ناخودآگاه شروع به خواندن چنین کتابی میکنند، احتمالاً به برخورد با موانع عادت دارید؛ موانع کاری، موانع شخصی، حتی موانعی که بر سر راه رسیدن به تناسب اندام یا برنده شدن در یک بازی تختهای وجود دارند.
بیشتر اوقات، با پشتکار با موانع دستوپنجه نرم میکنیم. گاهی دلسرد میشویم و به آثار الهام بخش، مانند نوشتههای وینس لومباردی، روی میآوریم: «کسانی که جا میزنند هرگز برنده نمیشوند و برندهها هرگز جا نمیزنند.» این نصیحت بدی است. برندهها همیشه جا میزنند با این تفاوت که آنها چیزهای درست را در زمان درست ترک میکنند.
بیشتر مردم جا میزنند. فقط، این کار را خوب انجام نمیدهند. در واقع، خیلی از حرفهها و بازارها از جا زدن دیگران سود میبرند (جامعه فرض را بر این میگذارد که خیال جا زدن دارید). در واقع، شرکتها و سازمانها روی این موضوع حساب میکنند.
اگر سیستمهایی که شما را به جا زدن ترغیب میکنند بشناسید، احتمال شکست دادنشان بیشتر میشود. همچنین، وقتی با گودالی که خیلیها را اسیر خودش میکند آشنا شوید (البته من به آن «شیب» میگویم)، به عبور از آن نزدیکتر میشوید.
معدود افرادی که میتوانند اندکی بیشتر از دیگران تلاش کنند منافع فوقالعادهای به دست میآورند. اکثریت کوچکی هم که جرئت میکنند در همان ابتدا جا بزنند و تلاششان را بر کار جدیدی متمرکز کنند موفقیتهای فوقالعادهای نصیبشان میشود.
در هر دو حالت، هدف بهترین بودن در جهان است؛ قدم گذاشتن در راههای سخت و خارج شدن موفقیت آمیز از آنها.
کارهای اشتباه را رها کنید.
به کارهای درست بچسبید.
جرأت انجام یکی از این دو کار را داشته باشید.