مردابی که ما را میبلعد
صبح آغاز میشود و خورشید طلوع میکند. روزی تازه همراه با امیدهای تازه متولد میشود و ما بیهدف در جای خود غلت میزنیم و پتو را روی سرمان میکشیم و به خاطر آلارم ساعتی که تنظیم کردهایم به خود لعنت میفرستیم. […]
صبح آغاز میشود و خورشید طلوع میکند. روزی تازه همراه با امیدهای تازه متولد میشود و ما بیهدف در جای خود غلت میزنیم و پتو را روی سرمان میکشیم و به خاطر آلارم ساعتی که تنظیم کردهایم به خود لعنت میفرستیم. […]
همۀ ما به دنبال چیزهای برتر هستیم. همیشه و همه جا به دنبال اخبار افرادی هستیم که برترند و استثناء هستند و چشمها به دنبالشان است و تمام خواستار ما میشود همانندی با آنها. درگیر کمال گرایی شدهایم و به […]
مینویسم چون میتوانم فرصتهای از دست رفته را باز دوباره زندگی کنم.مینویسم چون ردی از من در این دنیا به جا میماند.مینویسم چون نوشتن را دوست میدارم.مینویسم چون فریادم در گلو خشکیده.مینویسم چون آسوده میشوم از ترس فراموشی.مینویسم چون میخواهم […]
از وقتی که به یاد دارم شیفته واژهها و قصهها و کتابها بودم. در نوجوانی سودای نویسنده شدن را در سر داشتم و عاقبت دست به قلم شدم و اولین نوشتههایم شکل گرفتند. آن حس رهایی و سبکی که بعد […]
آخرین نظرهایی که گرفتم