
12 نکته برای داستاننویسی
یکی از لذتهای مطالعۀ فعال نتبرداری حین مطالعه است. چندی پیش که مشغول مطالعۀ کتاب «درسهایی دربارۀ داستاننویسی» بودم، از روی برخی نکات که چشمم را گرفتند، یادداشت برداشتم. 12تا از آنها را این پایین نقل کردهام:
1. توصیف را با اعمال شخصیت پیوند بزن.
صحنه را با افتتاحیهای ایستا شروع نکن. برای مثال با توصیف خشک و خالی فردی که نشسته و یا مشغول فکر کردن است شروع نکن. خوب است حین اینکه عمل و حرکتش را توصیف میکنی، توضیح و شرحی از حالات و ظاهرش هم بدهی.
2. وقتی تحقیق میکنی لازم نیست تمام اطلاعاتی که جمع کردی را در متن تزریق کنی.
3. در حادثهها (اتفاقهای نفسگیر) خوب است یک دروننگری (افکار و روایات درونی کاراکتر) را نیز بهشکل تک جملههای کوتاه و کج بنویسی.
اینکار کمک میکند مشکلات ذهنی کاراکتر در میانۀ درگیری برای خواننده افشا بشود.
4. وقتی صحنههای بهم پیوسته مینویسی، دیگر در هر بخش نیاز به مقدمهچینی نداری.
5. برای انتقال، عبارت توصیفی انتقال دهنده باید بسیار گزیده باشد و آغاز توصیف با جملۀ قبل ارتباط داشته باشد و آخر توضیف نیز باید با جملۀ بعدی مرتبط باشد.
6. به احساسات عامه توجه کن. سراغ عواطف مشترک برو. چیزی که برای هرکسی قابل درک و لمس باشد. مثل عشق، نفرت، جاهطلبی و…
7. وقتی در چند صحنه یک کاراکتر غایب است و بعد برمیگردد، باید یک یادآوری کوچک داشته باشیم و تغییراتی که در آن کاراکتر رخ داده را به خواننده نشان بدهیم.
برای مثال:
- حالا دیگر نسبت به فلان چیز علاقهای نداشت.
- حالا دیگر بهمان چیز را میدانست و این عقیده را داشت.
- حالا درمورد این چیز تغییر عقیده دارد.
- حالا دیگر مثلاً دچار چرخش کامل شده!
بالاخره شخصیت یک تغییری میکند. و ما باید ذره ذره او را (تغییرش را) در هر بازگشت نشان بدهیم.
8. برای دور زدن محدودیت روایت اول شخص، اول بیواسطه و از زبان اول شخص شروع میکنیم به روایت درونیات کاراکتر و افکارش. بعد از آن میرویم سراغ روایت عینی. قدری از خود فاصله میگیرد و افراد دیگر را هم وارد روایت میکند. بعد میرود سراغ سوم شخص. به یکی از کاراکترها نزدیک میشود و سعی میکند از گذشتهاش یا احوالاتش روایت کند. وقتی به نقطۀ دلخواهش رسید، دوباره به خط روایی اول شخص (بیواسطه) برمیگردد.
9. برای نوشتن نثری شاعرانه و سبکدار، باید مطمئن شد که موقعیت داستان قدرت و استحکام لازم را دارد و در برابر یورش نثر هنرمندانه تاب میآورد. اینگونه نثر فاخر اغلب بیآنکه محتوا را از بین ببرد، به نظم و ترتیب جملات کمک میکند. اما باید از آن بهگونهای مؤثر استفاده کرد، نه بهطور دائم؛ تا مبادا نمایش قریحه و سبک اهمیتی بیشاز محتوا پیدا کند. به بیان دیگر، خواننده اول باید محتوا را بخواند و بعد متوجه سبک بشود.
10. با دیالوگ ذهن خواننده را برای آشنایی با حوادث و کاراکترها آماده کن.
11. برای شروع رمان، یک شمه از هنرت را در فصل اول به رخ بکش! نگذار در طول داستان مدام با فنهای تازه جا بخورد. سعی کن در فصل اول چند حادثۀ مجزا را بسط بدهی و حداقل 3 وقفه داشته باشد: زمانی، مکانی و زاویۀ دید (یک چرخش، یک چرخش). اجازه بده خواننده در همان فصل اول بفهمد که قرار است با چه حال و هوا و نثری روبهرو بشود.
12. به جای اینکه وقایع یا اشیاء را خشک و خالی توصیف کنی و حال و هوای کاراکتر را جدا، یک تصویر احساس تحویل بدهو تصویری که با توصیف یک بخش از آن ناخودآگاه خواننده خودش باقی چیزها را تصور کند. از دید کاراکتر فضا را توصیف کن. او چه احساسی دارد؟ این احساس او باعث میشود که ادراکی از محیط داشته باشد؟ و چگونه ببیند؟