آگاتا کریستی را اغلب با معماهای پیچیده، قتلهای بیسر و صدا در خانههای روستایی یا قطارهای لوکس، و کارآگاهانی نابغه میشناسند. اما آنچه این داستانها را همچنان برای میلیونها خواننده در سراسر جهان جذاب نگه داشته فقط معما نیست؛ بلکه شیوهٔ روایت و نثر خاص اوست.
در این یادداشت، نگاهی میاندازیم به برخی از مهمترین ویژگیهای نثر آگاتا کریستی؛ سبکی که در پسِ سادگیاش، ساختاری دقیق و حسابشده پنهان است.
پیشزمینهای از تجربیات نوشتاری کریستی
میدانستید آگاتا کریستی پیش از آغاز به کارآگاهینویسی، در زمینههای دیگری هم قلم زده؟ براساس منابع مختلف، در نوجوانی شعر مینوشته. نقطۀ آغازش هم برمیگردد به یک بیماری در ۱۲ سالگی. درواقع مادرش تشویقش میکند که آن تجربه را در قالب یک شعر بنویسد. بعد از آن هم باز شعرهایی مینویسد و بعضیهاشان چاپ هم میشوند.
آگاتا بیشتر تحصیلاتش را در خانه و زیرنظر مادرش گذرانده بود. اما در ۱۶ سالگی به یک مدرسۀ شبانهروزی در فرانسه فرستاده میشود. آنجا آواز، پیانو و زبان فرانسه میآموزد.
او اولین داستان کارآگاهیاش را در سال ۱۹۱۶ مینویسد یعنی در ۲۶ سالگی. اما این اولین تجربۀ تماموکمال کریستی در داستانپردازی نبود. او پیش از آن داستانهای کوتاه با مضامین روانشناختی یا عاشقانه مینوشت. هر چند که خیلی از آنها منتشر نشدهاند. درواقع ماجرای اسرارآمیز در استایلز که در سال ۱۹۲۰ منتشر شد، اولین تجربۀ انتشار جدی برای کریستی بود.
بهتر است دیگر برویم سراغ ویژگیهای نثرش!
۱. آغازِ داستانها
داستانهای کریستی معمولاً با توصیفهای قوی و پرجزئیات شروع میشوند. با پیشرفت داستان، توصیفها کمتر میشوند و تمرکز بر گفتوگوها و تعامل بین شخصیتها بیشتر میشود.
بر مثال در و آنگاه هیچ کس نماند، کریستی با توصیفهایی از سفر هر شخصیت به جزیره شروع میکند، شرح محیط، احساسات، و حالتهای ذهنی آنها، ولی بعد که همه در جزیره جمع میشوند، دیالوگها سرعت روایت را بالا میبرند و داستان کاملاً گفتوگو محور میشود.
۲. سبک جملهبندی و ریتم روایت
نثر کریستی اغلب با جملاتی کوتاه، دیالوگهایی تیز و فضایی روان پیش میرود. او از درازگویی و کشدادن پرهیز میکند و همین باعث میشود خواننده، حتی بدون تمرکز کامل، داستان را بهخوبی دنبال کند. این سبک، برای خوانندگانی از سنین و سطوح مختلف، جذاب و قابلفهم است.
۳. طرح داستان (Plotting)
کریستی داستانهایش را از خودِ قتل آغاز میکرد. به این صورت که ابتدا روش قتل، قاتل و انگیزهٔ او را مشخص میکرد. بعد به سراغ طراحی مظنونها و انگیزههای فرعی میرفت. در مرحلهٔ آخر هم سرنخها و نکتههای انحرافی (red herrings) را میچید.
برای مثال در قتل در قطار سریعالسیر شرق، قتل در مرکز داستان است و بلافاصله پس از آن داستان با بازجویی از مظنونین و کشف سرنخهای متعدد (و گمراهکننده) جلو میرود. مشخص است که کریستی از ابتدا همه چیز را حول قتل چیده است.
۴. زاویه دید و تکنیکهای روایی
کریستی گاه از تغییر زاویهٔ دید برای کنترل اطلاعات استفاده میکند. او از تغییر زاویۀ دید استفاده میکند و در هر فصلِ داستان ممکن است بر شخصیت متفاوتی تمرکز کند. این تکنیک باعث ایجاد «کنایۀ دراماتیک» میشود. یعنی خواننده اطلاعات بیشتری نسبت به شخصیتها دارد.
با این حال، او همیشه میزان اطلاعات را بهشدت کنترلشده عرضه میکند؛ نه آنقدر زیاد که همهچیز لو برود، و نه آنقدر کم که کشف معما غیرممکن شود.
۵. شخصیتپردازی
کریستی معمولاً شخصیتهایی ساده و آشنا میسازد (مثل کارآگاه، مظنونین و افراد طبقۀ متوسط یا بالای جامعه)، اما در عین سادگی، ظرافتهایی در رفتار و دیالوگهاشان میگذارد که تدریجاً لایههای بیشتری از آنها آشکار میشود. شخصیتهای معروفش (مثل هرکول پوآرو یا خانم مارپل) روشهای خاص خودشان را دارند. مثلاً پوآرو بیشتر به روانشناسی مظنونین تکیه میکند تا شواهد فیزیکی.
۶. زبان و لحن داستانها
زبان کریستی ساده و بدون پیچیدگی ادبی خاص است. به طوری که برای طیف وسیعی از خوانندهها قابل فهم است. لحن اغلب بیطرف، خنثی و گزارشگونه است، که کمک میکند خواننده خودش به قضاوت برسد، بدون اینکه نویسنده دیدگاه خودش را تحمیل کند.
۷. کنترل اطلاعات و بازی با خواننده
کریستی استاد مدیریت اطلاعات است. همیشه اطلاعات کافی برای حل معما را در اختیار خواننده میگذارد، اما به شکلی که تشخیص دادن حقیقت سخت باشد. گاهی اطلاعات درست را در میان اطلاعات بیربط پنهان میکند، یا ترتیب ارائۀ سرنخها را طوری میچیند که خواننده دچار پیشداوری شود.
برای مثال در قتل راجر آکروید، کریستی عمداً اطلاعات را طوری مدیریت میکند که خواننده به فرد اشتباهی شک کند. این داستان یکی از مشهورترین نمونههای بازی با ذهن خواننده است.
شما کدام ویژگیهای نثر کریستی را بیشتر دوست دارید؟