-زود باش.
+نمیتونم.
-مسخرهبازی در نیار.
+فکر کردی چیه؟ آدم سوسک هم بخواد بکشه باید آماده شه.
-سوسک! هه! تو گفتی تمومش میکنی.
+دارم سعی خودمو میکنم.
-من به خاطر حرف تو نصفشو انجام دادم.
+شاید تو بتونی تمومش کنی.
-فکر کردی من خرم؟
+نمیتونم.
-غلط کردهای. فکر کردی من تمومش میکنم؟ فکر کردی اگه منو بذاری لا منگنه من وا میدم و خودم تمومش میکنم؟ فکر کردی میتونی همه چی رو بندازی گردن من؟
+فقط نمیتونم. تا حالا همچین کاری نکردهم.
-هه! آقا رو! نکنه فکر کردی من قاتل از شکم ننهام اومدهم بیرون؟ یا روزی ده نفرو میکشم؟
+وقتی نصفشو تونستی پس باقیشم میتونی.
-این تویی که باید بتونه.
+ببین، اصلا فقط کافیه هیچ کاری نکنیم. خودش میمیره.
-وای! ممنون از راه حل عالیت. ولی من فقط در حدی تو شربتش قرص ریختم که بخوابه.
+یعنی چی؟
-یعنی چی چیه؟ قرار شد من خوابش کنم تو تمومش کنی.
+قرار شد کل اون قوطی رو بریزی.
-اونوقت درجا اوردوز میکرد. تو همینو میخواستی؟
+منظورم اینه که…
-خدا لعنتت کنه. از اولش هم تو فکرت بود کل این ماجرای گهو به اسمم سند بزنی؟
+ببین، هیچی نشده. فقط کافیه هیچ کاری نکنیم.
-که وقتی بیدار شد فتیلۀجفتمونو بکشه پایین؟
+از کجا میخواد بفهمه؟ شربت خورده، سنگین شده خوابیده. به چی میخواد شک کنه؟
-میفهمه.
+داری گندهاش میکنی.
-تو مگه نمیشناسیش؟ ماجرای اکبر رو یادت رفته؟
+بابا اکبر خیلی خر بود.
-خر تویی. نه، من خرم. آره خر منم که عقلمو دادم تو بذاری تو فرغون بندازی تو جوب.
+دادنزن. بیدارش میکنی.
-من میرم.
+کجا؟
-میرم یه جایی گموگور شم. خودت میدونی و خودش.
+نمیتونی بذاری بری.
-کاری که خواستی رو کردم. کشوندمش اینجا. اون شربت کوفتی رم بش دادم.
+بهت گفتم کل قوطی رو بریز.
-دستمو ول کن. نمیتونی بیعرضگی خودتو بچسبونی بیخ ریش من.
+من خیال میکردم وقتی برسم مرده، فقط باید جمعش کنم.
-اشتباه خیال کردهای. فقط بالش رو نیگر دار. خوابِ خوابه.
+اگه بیدار شه.
-بیدار نمیشه.
+داره تکون میخوره.
-نیگرش دار. آره خوبه. فشارش بده. اینا واکنش طبیعی بدنشه.
+تا کی باید نگه دارم. نفسم داره میبره.
-مگه نفس خودتو نیگر داشتهای؟ فکر کنم دیگه کارش تموم شده.
+باورم نمیشه.
-تموم شد. حالا دیگه تو رو با ادامۀ نقشهات تنها میذارم.