احتمالاً با مونولوگ آشنایی دارید. مدلی از کلام که فرد بدون توجه به مخاطب حرف میزند. انگار که مخاطب مشخصی ندارد یا خود مخاطب خود است. در این تمرین قصد نداریم درمورد مونولوگ حرف بزنیم. منظورم از این گفتوگوی یکطرفه کاملاً چیز دیگری است.
فرض کنید در ایستگاه اتوبوس منتظر نشستهاید که متوجه میشوید شخصی مشغول صحبت با تلفن است. شما کلام فردی که پشت خط است را نمیشوید. تنها چیزی که میشنوید حرفهای شخصی است که در نزدیکی شما ایستاده. این یک گفتوگوی یکطرفه است؛ شما فقط حرفهای یک طرف ماجرا را میشنوید (نمیدانم چنین چیزی وجود داد یا نه، همین حالا این اسم را برایش ساختم).
در این تمرین قرار است چنین دیالوگی بنویسیم؛ تنها حرفهای یکطرف ماجرا.
من برای شروع چند جمله انتخاب کردم و بعد براساس همانها یک گفتوگوی یکطرفه نوشتم.
این جملات:
من نمیتونم. خودت که میدونی اوضاع چهطوره. ولی قرارمون این نبود. این نامردیه!
بعد براساس آنها این قطعه را نوشتم:
این یک تلاش بداهه بود. فقط اجازه دادم جملات خودشان کلمات و جملات دیگری را به ذهنم بکشانند. به این فکر کردم که ممکن است چه چیزهایی بشنود و حالا چه واکنشی به آن حرفها نشان میدهد.
شما هم تلاش کنید برای آن جملات یک گفتوگوی یکطرفه بنویسید. می توانید متنتان را زیر همین پست کامنت کنید. ما در اولین فرصت به تمرینتان بازخورد میدهیم. :))