توسعۀ فردی

یک دور باطل
بعضی وقتها این ما هستیم که کار را سخت میکنیم. موضوع را زیادی بزرگ میکنیم و بعد ترس برمان میدارد و جا میزنیم و شانه خالی میکنیم و بعدش به خاطر همین جا زدن خودمان را سرزنش میکنیم و هزاران قول و قرار میگذاریم با خودمان و بعد دوباره فردا میشود و باز توی همان چرخه میچرخیم.
یاد این شعر افتادم:
سرگشته چو پرگار همه عمر دویدیم
آخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم
“فخر رازی”
شاید زیاد هم ربط نداشته باشه اما اون رسیدن به هیچ و انجام ندادن برام شبیه به این بود.
خیلی هم عالی. دقیقا چیزی که تو ذهنم بود و این شاعر عزیز تو یه بیت شسته رفته گفته:)