کتاب و کتابخوانی

یک دسته بندی برای کتابها
من عاشق دسته بندی کردن چیزهای مختلف هستم. شاید ریشهاش برگردد به اینکه ریاضی خواندهام، یا برعکس عشقم به دسته بندی باعث شد بروم سراغ ریاضی. به هر حال چند وقت پیش فکرم مشغول دسته بندی کردن کتابها بود که به لیست زیر رسیدم:
- کتابهای یکبار مصرف:
این کتابها را بیشتر از یکبار نمیشود خواند. یعنی چیزی در گوشه و کنارِ بند و سطرش تعبیه نکردهاند تا در ارجاعات بعدی کشفشان کنیم. هر چیزی که هست همان است که هست! و خواندنش برای بار دوم لطف چندانی ندارد. - کتابهای عمیق: این کتاب ها همانطور که از اسمشان پیداست عمق زیادی دارند و لایه لایهاند. چندین و چند بار باید خوانده شوند تا تمام مقصود نویسنده را دریافت کنی.
- کتاب های سطیح:
سطیح بر وزن فعیل است و به گمانم معنایی عکس عمیق بدهد. به هر حال این کتابها چیزی برای کشف کردن ندارند. چیزی هستند که ما همه میدانیم. نه چیز چندانی برای ارائه دادن دارد نه نکته خاصی دارد و نه حتی میتوان گفت که دارای نثر خوبی است. یک کتابی است که صرفاً نوشته شده. حتی هدف از نگارشش هم در هالهای از ابهام است.اصلاً شاید مسموم هم باشد! - محض تفریح:
این کتابها برای سرگرمی اند. هدفشان سرگرم کردن ماست و دور کردن ذهنمان از دغدغههای روزمره. نکته خاصی ندارند و هدفشان نیز چندان پیچیده نیست. فقط قرار است مثل یک اسباب بازی ما را سرگرم نگه دارند. - برای تفکر:
این دسته شبیه به کتابهای عمیق است، منتها اینان چندان پیچیده نیستند. قرار است با مطرح کردن موضوعی خاص ذهنمان را به چالش بکشند و ما را به تفکر وادارکنند. با هر بار خواندن این کتابها و فکر کردن میتوانیم نکات تازهای صید کنیم. - کتاب هایی که درشان باد می وزد:
سال گذشته در آرشیو ویدیوهای برنامه کتاب باز چرخ میزدم که رسیدم به ویدیوهای مربوط به سری اول. میانشان چرخی زدم و برنامهای که مهمانش آریا عظیمی نژاد بود را تماشا کردم. یک جایی از حرفش گفت که به نظرش کتابی خوب است که درش باد بوزد. یعنی اینکه حتی اگر بعد از چند سال بروی سراغ آن کتاب، هنوز نو و تازه مانده باشد. البته منظور نثرش است و مفاهیمش. که هربار بتوانی چیزی جدید از میانش کشف کنی. چند وقت بعد از آن داشتم هشت کتاب سهرابی را بعد از کلی تلاش و کوشش به پایان میرساندم که به شعری رسیدم. در آن شعر همین استعاره وزیدن باد در میان کتاب را به کار بسته بود. هرچه گشتم پیدایش نکردم. هر وقت همت کردم و از نو کتاب را خواندم و شعر را پیدا کردم آن را به این بخش اضافه میکنم. - کتاب های تابدار:
راستش این گزینه همین الان به ذهنم رسید. مسببش یادآوری برنامهای بود که درباره حرف مفت بحث میکرد. بعضی کتابها حقیقتاً حرف مفت میزنند! اصلا معلوم نیست چه میگویند. حرفشان را جوری تاب میدهند که کسی نفهمد خودشان هم چیزی نفهمیدهاند. هدفشان ادعای این است که خیلی میدانند.
تقسیمبندیهاتون رو دوست داشتم
🙂
ابداع کلمهی سطیح هم جالب بود😀
از دیدن اسمت خوش حال شدم میخک جان:)
ممنون. بازی کردن با وزن کلمهها رو دوست دارم:))
سلام
مدتی است که نوشته هایتان را می خوانم اما چیزی برای گفتن نداشتم.
من دوست دارم کتاب هایم را به سه دسته تقسیم کنم.
داستانی، غیرداستانی، و کوتاه
دو مورد اول کع کاملا مشخص است. منظورم از کتاب کوتاه، کتابی است
که از نوشته های کوتاه تشکیل شده باشد.
مثل کتاب داستان کوتاه یا نقل قول.
می توانم هروقت حس کردم بی کارم یکی دو تا از نوشته هایش را بخوانم.
سلام کاردو عزیز
خیلی ممنون از اینکه مطالب رو دنبال می کنی.
خیلی هم عالی. اصلاً دسته بندی کردن ذهن آدم رو منظم می کنه.
سلام
دسته بندی جالبی بودن.
من کتابام به این شکل دسته بندی شدند: نمایشنامه و فیلمنامه، رمان و داستان، طنز، کودک، ادبی، علمی و پژوهشی( دانشگاهی)، شعر 🙂
ممنون مهدیه جان.
البته کتابخونه منم بیشتر شبیه کتابخونه های عمومی مرتب شده ( به علاوه وسواس روی ترتیب قد!)
از اینکه دسته بندیت رو با ما به اشتراک گذاشتی ممنونم:)
دسته بندی خلاقانه و قابل تاملی بود
با خودم گفتم ” عجب نویسنده باحالی”😌
ممنون از نظر لطفتون محبوبه جان. خوشحالم که خوشتون اومده.
جالبه.
برای من دستهبندی از چرتترین کارهاست و فقط برای نوشتههام و کتابام دستهبندی قائل میشم، این هم برای پیشگیری از سردرگمی در بعد.
جالبه برام که قبلا کتابها رو با رنگ دستهبندی میکردم و به موضوع و ارزش یا حتی نویسنده هم اهمیت نمیدادم.
بالاخره سلیقه ها با هم فرق میکنن:)
اینکه کتابی که میخونیم شامل چیه خیلی مهمه. بالاخره خوراک روحمونه!