یک داستان نسبتاً پلیسی!
-جاوید رو دستگیر کردین؟
-دلیلی نداره دستگیرش کنیم.
-من بهتون گفتم که بهش مشکوکم.
-اما برای زمان جرم شاهد داره.
-یعنی شما حرف همه رو باور میکنین؟
-وقتی شاهد و یا مدرک محکم داشته باشن، بله.
-کجا بوده؟
-یه هتل تو شیراز.
-باید بازم بررسی کنید. تازه اصلا مگه لازم بوده خودش بیاد؟ میتونسته یکی رو اجیر کنه.
-ولی شما گفتین صداش رو شنیدین.
-شاید یه صدای شبیه بوده.
-پس ممکنه هرکس دیگهای باشه. گفتین صورتش رو ندیدین؟
-نه.
-یه بار دیگه از اول کامل تعریف کنین.
-رفته بودم خرید. قرار بود شب مهمون داشته باشیم. خواهر فرهاد با شوهرش و بچههاش. در واحد رو که باز کردم احساس کردم یه صدای خفهای میآد. گوش تیز کردم. صدای یه مرد بود. ولی فرهاد نبود. فرهاد رو صدا زدم. ترسیده بودم. صدای برخورد اومد. انگار که یه چیزی کوبیده بشه. بعد هم صدای شکستن. خریدها رو ول کردم. در اتاق خواب خواب بسته بود. در رو که باز کردم فرهاد افتاده بود پای تخت. غرق خون. کسی توی اتاق نبود. بعد یه چیزی خورد تو سرم. به هوش که اومدم کسی نبود.
-وقتی رسیدین خونه ساعت چند بود؟
-دقیق یادم نیست اما قبل دوازده ظهر.
-وقتی به هوش اومدین ساعت چند بود؟
-واقعا نمیفهمم چرا این سؤالای تکراری رو میپرسین؟ فکر کنم کمتر از یک ساعت. دقیق نمیدونم.
-چرا اونقدر با اطمینان گفتین کار آقای جاویده؟
-با فرهاد میونهاش خوب نبود. یعنی این اواخر ریخته بود بهم.
-برای همین گفتین حتما فرهاد رو کشته؟
-حتما بحث میکردن. وقتی به جایی نرسیده عصبانی شده. طبیعیه. نیست؟
-از اونجایی که کار اقای جاوید نبوده، نه. طبیعی نیست.
-این اواخر زیاد بدهی بالا آورده بود. میتونست کار هرکسی باشه.
-براساس تحلیل پزشکی قانونی، زخمهای چاقو زیاد بودن. و تا بعد از مرگ ادامه داشتن. و این یعنی احتمالا یه خصومت شخصی وسط بوده. یه طلبکار چرا باید اینقدر کینه به دل داشته باشه؟
-هر وقت پیداش کردین از خودش بپرسین.
-براساس تحلیل میزان خونی که توی صحنۀ جرم بود، مشخصه که جسد جابهجا شده.
-منظورتون چیه؟
-اگر هم طبق گفتههای خودتون جاوید یه کسی رو اجیر کرده، اون فرد چرا باید طوری ضربهها رو وارد کنه که انگار خصومت شخصی داشته؟
-من از کجا بدونم. گفتم این احتمالها رو هم باید در نظر بگیرین.
-بچههای تجسس بخشهای مختلف خونه رو امروز صبح بررسی کردن. قتل در آشپزخونه رخ داده. روی در یخچال و کابینتها و سرامیک کف، کلی اثر خون دیده میشه.
-حتما بعد از اون بردتش توی اتاق خواب.
-طبق گفتۀ شما وقتی رسیدین خونه، صدای بحث کردنشون رو میشنیدن. چرا باید با صدای آروم بحث کنن؟
-فرهاد آدم داد زدن نبود.
-دلیلی نداره قاتل هم داد نزنهکنه.
-در اتاق بسته بود. شاید برای همین صداشون کم بود. شاید هم نمیخواسته کسی بفهمه اومده بوده اونجا.
-ضربههای چاقو تا بعد از مرگ ادامه داشتن. اما با تفاسیر شما باید با یک ضربه تموم میشد. چون صداشون رو شنیدین، مقتول رو صدا کردین بعد صدای افتادن و شکستن و به اتاق رسیدین.
– خب که چی؟
-کی فرصت کرده جسد رو جابهجا کنه و خونها رو پاک کنه؟
-شاید وقتی جابهجاش میکرده هنوز زنده بوده.
-و مثلا ضربۀ نهایی که باعث مرگ شده رو تو اتاق خواب زده.
-دقیقا.
-شما پسر دارین؟
-بله.
-کجاست؟
-مسافرته.
-گفتین که فرهاد عادت نداشت داد بزنه.
-اصولا آدم آرومی بود.
-اما همسایهها نظر دیگهای دارن.
-خیلیها خیلی حرفها میزنن.
-پسرتون دانشجوئه؟
-آره.
-با توجه به تقویم تحصیلی دانشگاه، فکر نمیکنم زمان خوبی برای سفر باشه.
-کوتاهه. زود برمیگرده.
-اینقدر کار مهمی بوده؟
-شاهرخ بیماره. خواستم یکم آب و هواش عوض بشه.
– بیماریش چیه؟
-آسم داره.
-آره. یکم دور بودن از این دود و دم لازمه. رابطۀ شاهرخ و فرهاد چطور بود؟
-مثل تموم پدر پسرهای دیگه. یعنی اینکه… خوب بود. نمیشه گفت مشکل خاصی داشتن. مثل تموم پدر پسرهای دیگه. گاهی خوب و گاهی هم تنش پیش میآید. اجتناب ناپذیره.
-اجتناب ناپذیر… درسته. منم گاهی با پدرم بحثم میشد.
-نفر بعدیای که بهش مظنونم…
-شاهرخ کی از شهر خارج شد؟
-بهنظرم قادری رو باید بذارین صدر لیستتون. قبلا هم زیاد دردسر درست کرده. همین اواخر فرهاد اخراجش کرد.
-چرا پسرتون درست وقتی که پدرش به این شکل مرده، باید از شهر خارج بشه.
-شاهرخ دیشب رفته.
-سوپر مارکت سر خیابون فیلمش رو گرفته. حدود ساعت 11 رفته بوده اونجا. و سیگار هم خریده. مگه نگفتین آسم داره؟
-بچهها گاهی خودسر و لجباز میشن.
-و غیرقابل پیشبینی. شب رفته و صبح برگشته؟
-الان چرا درمورد شاهرخ حرف میزنیم؟
-اولین چیزی که برای پیدا کردن قاتل بهش توجه میکنیم. انگیزه است. چرا این کار رو انجام داده.
-بهتون گفتم که…
-شما از خرید بر میگردین میبینین پسرتون با پدر مرده و خونآلودش توی آشپزخونه است…
-من صدای بحث رو شنیدم.
-پسرتون رو فراری میدین…
-هر وقت که با قادری صحبت کردین…
-جسد رو جابهجا میکنین و یه قصه میسازین.
-اینطور نیست.
-شما نه تنها شریک جرم هستین، بلکه دارین دروغ هم میگین و در مسیر تحقیقات مانع ایجاد میکنین.
-کار من بود.
-همسایهها میگن اوضاع رابطۀ پسر و همسرتون خیلی بد بوده.
-من بودم که فرهاد رو کشتم.
-چه چیزی باعث شده بود که اینقدر میونهاشون خراب باشه؟
-با فرهاد بحثم شد. اون چندبار بهم خیانت کرده بود. فکر میکردم دوباره…
-بهتره جای شاهرخ رو بهمون بگین.
-مگه نمیشنوین چی میگم؟ من فرهاد رو کشتم.
-بهخاطر ضربههای مکرر و شدید، قاتل خودش رو زخمی کرده. خون شاهرخ روی پیراهن همسرتون بوده. دیانای هیچوقت دروغ نمیگه.
-هیچ راهی نداره؟
-هرچی بیشتر فرار کنه، بدتر میشه.
-خونۀ… خواهرشه.
-آدرسش رو بنویسین.