گسیختن ارتباط با خود
ارتباط یک فرایند دوجانبه است. من پیامی ارسال میکنم که به مخاطب میرسد و از جانب او یک بازخورد یا پاسخ دریافت میکنم. این ارسال و دریافت از طریق یک کانال یا بستر انجام میشود. گاه کانال ارتباطی یک متن است. مثل همین نوشتهای که در حال خواندنش هستید. گاهی از طریق کلام است. که میتواند رودر رو باشد، از طریق وسایل الکترونیکی یا هر چیز دیگری.
اما ارتباط به همین جا ختم نمیشود. ارتباط فقط یک کانال دو سویه یا حتی یک طرفه بین دو شخص نیست. نوع مهمتری از ارتباط هم وجود دارد. ارتباط ما با خودمان.
خیلی وقتها ما یادمان میرود که کیفیت ارتباطمان با خودمان چگونه است. وقتی که یک عامل محیطی یا حتی درونی و روانی یک ارتباط را مختل کند، یعنی روی کانال ارتباطی تأثیر بگذارد و پیامی که دریافت میشود دیگر همان چیزی نباشد که ارسال شده بود و قصد فرستنده بود، وقتی که این رشتۀ ارتباطی قطع بشود و دیگر تمایل به ادامه دادن وجود نداشته باشد، ارتباط از هم میپاشد.
این اتفاق درمورد ارتباط با خود هم رخ میدهد. ما آنقدر درگیر فکر دیگران میشویم، آنقدر فکری که ممکن است درمورد ما بکنند برایمان مهم میشود که ارتباطمان را با خودمان از دست میدهیم. بریدۀ زیر از کتاب «زندگی تاب آورانه» نوشتۀ «برنه بروان» است:
ارتباط گسیختگی هم منبع شرم، ترس و سرزنش است و هم پیامد آنها. دور نگه داشتن، داوری کردن، سرزنش کردن، خشم، نگاه کلیشهای داشتن، برچسب زدن، همه و همه شکلهایی از ارتباط گسیختگیاند. اما ارتباط گسیختگی شکلهای دیگری هم دارد که دردناکتر و گیجکنندهتر است و آن احساس گسیختگی «ارتباط با خود» است. ما آنقدر تحت تأثیر افکار دیگران هستیم و تلاش میکنیم کسی باشیم که دیگران میخواهند، که ارتباطمان را با مفهوم «خود» از دست میدهیم و بنیان و واقعی بودنمان را گم میکنیم. چرا این مسئله دردناک است؟ چون «واقعی بودن» شالودۀ همۀ تغییرات مفید و مهم زندگی ماست.