گاه تنها راه صبوری است
امروز روز دوم است. از آن روزهایی که میخواهی بنویسی ولی انگار کلمات فرار میکنند. مشکل نداشتن فکر و ایده نیست. مشکل ناتوانی در به بند کشیدنشان است. هر کلمه و حرف میشود یک ماهی. هرگاه گمان میکنم به چنگم افتاده و میتوانم به بند قلم اسیرش کنم، تکانی میخورد، میلغزد، دهن کجی میکند و شناکنان در مارپیچهای صورتی مغزم دور میشود. نامش فلج قلم است. بهش خشک طبعی هم میگویند. میتواند هر اسم دیگری هم داشته باشد. میدانم که تنها علاجش صبوری است و من همچنان برای به بند کشیدن کلمات افسار گسیخته تقلا میکنم. میدانم بالأخره جرقهای زده خواهد شد. میدانم باز کلمات روان خواهند شد. فقط باید صبوری کرد. باید صبور بود.
زهرا بیت سیاح
0