
گاهی محرومیت به ز پاداش مداوم
گاهی پاداش دادن برای رفع اهمالکاری جواب میدهد، گاهی جواب نمیدهد. اگر قرار بود با پاداش دادن اهمالکاری و تنبلی تمام و کمال برود پی کارش که دنیا گلستان میشد. مسئله اینجاست که هر نسخهای نه تنها برای همه جواب نمیدهد بلکه حتی برای یک فرد در هر زمانی پاسخگو نیست.
گاهی محرومیت بهتر و بیشتر از هر پاداشی جواب میدهد. هرچند که محرومیت یک جور تنبیه است ولی به نظر من بهتر از هر تنبیهی کارساز است. در کارگاه نوجوان نافرمان هم این محرومیت از عامل لذت، به عنوان یک راه کنترل خوب معرفی شد.
تأثیر محرومیت را در همین دو روز به چشم خویشتن دیدم. چند وقتی بود که برنامه درسیام با نوسانات جدی جلو میرفت. صبحها میگذشت به نوشتن و به روز کردن سایت. خوب این کار مورد علاقهام بود و درس خواندن،… آخر چه کسی درس خواندن را ترجیح میدهد؟! معلوم است که نوشتنم کش میآمد و وبگردیهای بیهودهام صبحم را به فنا میداد. دیروز دیدم هیچ جوره نمیتوانم سر برنامه درسیام بمانم و اگر صبح را به نوشتن بپردازم باز درسم هم تا نیمه شب کش میآید و هم تهش به بودجه بندی نمیرسم. به جای نوشتن، درس خواندم. عطش نوشتن و خواندنِ دو خط داستان باعث شد کمتر سر درسم تعلل کنم و امروز وقتی همان راه را در پیش گرفتم، چشمم را به تمامی وسوسههای موجود بستم و حالا چندین ساعت خالص در پیش رو دارم. از میانه صبح تا بعد از ظهر و بعد از آن آزادی.
درست است که اگر روز را با آن چیزی که خوشایند است شروع کنی اشتیاق میابی برای فائق آمدن بر کارهایِ سخت پیشرو، منتها گاهی همان دستمایه وقتکشی میشود. نوشتن را کش میدادم تا به درسها نرسم!
از آن طرف درسها هم همه شان منفور نیستند. بینشان درسهایی هستند که مرا سر شوق میآورند. چرا از همانها شروع نکنم روزم را؟ برنامه هم هر چه زودتر تمام شود نوید رسیدن به فعالیتهای لذت بخش بیشتر به گوش میرسد.
بلی، محرومیت گاهی معجزه میکند.
دقیقا، همینطوره. کاری که با علاقه انجام بشه راحت میشه طولانیش کرد تا به بقیه کارها نرسید اما وقتی یه کاری رو با شوق کمتر انجام بدیم به همون مقدار کافی و لازم انجامش میدیم پس برای بقیه کارها هم وقت هست.
دقیقا. راستش چندان از این زاویه به موضوع دقت نکرده بودم. تجربه آگاهانه خوبی بود.