گاهی جبران نکردن بهتر است
بیشتر از سه چهار هفته بود که مرتب تمرین لغتنامه را انجام میدادم تا اینکه یک شب جاماند و قرار شد که روز بعد جبران کنم. فردا هم وقت نشد و فردایش هم وقت نشد. تا اینکه دیدم سه هفتهای گذشته و من هر روز میگویم از امروز در دو سه نوبت تمارین عقب افتاده را جبران میکنم. و حساب میکردم که اگر هر روز اینقدر تعداد کلمه بردارم و متن بنویسم تا آنقدر مدت دیگر همهاش جبران میشود.
بله در این مدت فقط برنامههای گُنده گُنده میچیدم، آنهم بیهیچ عملی. تا اینکه دو شب پیش گفتم گوربابای جبران کردن و نشستم با همان ۶ کلمۀ سابق یک متنی نوشتم و دیشب هم قبل از اینکه کف اتاق بیهوش بشوم یکی دو صفحهای متن بافتم برای ۶ دانه کلمه.
یکجاهایی و یک وقتهایی فکر جبران کردن خودش به تنهایی هم میتواند حسابی بترساندمان و باعث بشود هر روز را موکول کنیم به روز بعد و در نهایت با یک بار سنگین تنها بمانیم.
اگر روی بستهبندی داروها را خوانده باشید (چه حرفها! آخر چه کسی روی بسته بندی داروها را میخواند؟) میبینید که نوشته در صورت فراموشی مصرف یک وعده از دارو به محض یادآوری آن را مصرف کنید و اگر به وعدۀ بعدی رسیدهاید دوز مصرفی را دو برابر نکنید.
این حرف را باید با فونتی درشت بنویسیم و بزنیم جلوی چشممان تا یادمان بماند همیشه لازم نیست کارهای عقب افتاده را دوبله و سوبله جبران کنیم که همان هیبت ترسناکش مانع جبران میشود. پس بیخیال جبران کردن، برنامه را از سر بگیرید. انگاری که نه خانی آمده و نه خانی رفته.
دستور دارو، مثال جالب و نمونه ی خوبی بود.:)
ممنون:)
[…] هروقت که از برنامه عقب میافتم تمام تلاشم را میکنم تا گول وسوسههای کمالگرای درونم را نخورم و یکی یکی به کارها برسم. اصلا انگار که هیچ وقت عقب نیافتدهام، کار را از همان نقطهای که رها شده بود از سر میگیرم. (گاهی جبران نکردن بهتر است) […]