کیک شکلاتی
ولشان کن. همهشان فقط حرف میزنند. بیهوده، بیهوده، بیهوده. تنها کاری که باید بکنی همین است که میگویم. گوش میکنی چه میگویم؟ اگر میخواهی از این وضعیت خلاص بشوی تنها راهش همین است. برای همین یکبار هم که شده به من اعتماد کن. من هیچ وقت کاری نکردم که برایت بد تمام بشود. آن دفعه که عمدی نبود. هیچ وقت نبوده. همیشه نیتم خیر بوده! این بار هم هست. نه، منظورم این است که اینبار کلا هیچ اتفاق بدی نمیافتد. تو فقط باید آرام باشی و به حرفم گوش بدهی. مهم نیست از کجا مطمئنم. تو میخواهی از شرشان خلاص بشوی یا نه؟ آنها بدند. خودت خوب میدانی. خودت دیدی که چه میکنند. بارها اشک ریختی. تازه، فقط تو نیستی. آنها افراد زیادی را اذیت کردهاند. و به این کارشان هم ادامه خواهند داد. نه، آنها هیچ وقت خوب نخواهند شد. هرگز تغییر نمیکنند. درست مثل خودت. تو تغییر کردی؟ فقط بدتر شدی. به من دیگر دروغ نگو! به دستانت نگاه کن. از همین حالا هم آلودهاند. تو خودت از خیلی وقت پیش این کار را شروع کردهای. حالا فقط باید ادامه بدهی و تمامش کنی. من چطور میتوانم انجامش بدهم؟ این فقط تویی که میتوانی انجامش بدهی. هیچ کس به جز تو نمیتواند. آنقدری قدرتمند هستی که انجامش بدهی. یک نگاهی به آینه بنداز. خودت را ببین. تا کی میخواهی پنهان بشوی؟ تا کی قرار است انگشتشان را به سمتت نشانه بروند و پشت سرت پچپچ کنند؟ هرچند که کار از پچپچ گذشته. حالا زل میزنند به چشمانت و هرچه در ذهن پوسیدهشان میگذرد به زبان میآورند. تا کی میخواهی تحمل کنی؟ چقدر؟ نه نه نه… با تمام شدن مدرسه تمام نمیشود. با تمام شدن زندگیات تمام میشود. میخواهی بمیری؟ پس دهانت را ببند و این را بگیر. فقط کافی است همان کاری را بکنی که هرشب در خوابهایت انجام میدهی. که وقتی قلبت از شدت خشم و نفرت مچاله شده در ذهنت مرورش میکنی. فقط کافی است به دنیای واقعی بکشانیش. بلند شو و انجامش بده. بگذار حقیقی بشود. آنوقت صدایشان تا ابد خفه میشود. گوش کن. نمیخواهی این صداها تمام بشوند؟ خندهها، اشارهها. هنوز هم میتوانی تحمل کنی؟ همین حالایش هم بریدهای. این دنیا یا جای توست یا جای آنها. پس برای جای خودت بجنگ. برای یک بار هم که شده به جای پنهان شدن بیرون بیا. بایست و تمامش کن. تنها کاری که باید بکنی جابهجا کردن آن کیکهاست. کیکی شبیه به همان که چند وقت یکبار بین خودشان ردوبدل میکنند. کارهایشان یکی از یکی کثیفتر است. آنها دارند تمام بچهها را آلوده میکنند. بهتر نیست جلویشان را بگیری؟ بگذار قهرمان باشی. به این چیزها فکر نکن. قرار نیست کسی بفهمد. خودت خوب میدانی که خوب عمل میکند. دیدی که آن گربه چطور مرد. دوست نداری همانطور جان بکنند و تقاص تمام کارهایشان را پس بدهند؟ چه اهمیتی دارد؟ اگر دست کسی بدهند او هم خلاص میشود. تازه! عامل این جنایت میشود خودش. چه کسی به آنها کیک داده؟ او. کسی چه میداند که تو عوضشان کردهای. کیک آنها را میاندازی دور. هیچ کس هیچ چیزی نمیفهمد. اول و آخرش برای او مرگ است. اما برای تو رهایی است. اگر میخواهی از شر کابوسهایت خلاص شوی کلید میان دستانت است. نگاه کن. نگاهشان کن. ببین چطور میخندند. هیچ برایشان مهم نیست که چند نفر را رنجاندهاند. رنج کشیدن تو و دیگران برایش مهم نیست. باقیشان هم یک مشت بدبختند که کاسه لیسیاش را میکنند. میخواهی یکی از همانها باشی؟ پس بلند شو. ببین کلاس خالی است. همه رفتهاند بیرون. تنها تو ماندهای و کیف او. آفرین. کیکت را ببر آن سر کلاس. خودش است. کیک او را بردار. مال خودت را بگذار. من کنارت هستم. هیچ ترسی به دلت راه نده. من بخشی از توام. از تو محافظت میکنم. نمیگذارم آسیبی به تو برسد. معلوم است که میتوانم. تا به حال چه کسی بوده که نجاتت داده؟ همین دو هفته پیش را یادت رفته؟ زبانت بند آمده بود اما من جلو آمدم. من شدم زبانت. من فریادها را کشیدم. حالا هم کیکها را جابهجا کن. اگر انجامش ندهی مجبور میشوم خودم دست به کار بشوم. نه. چه میکنی احمق؟ نباید آن را بخوری. تمام نقشههایم را بهم نریز. هر دو را چرا خوردی؟ معلوم نیست اینها در ترکیب با هم چه کوفتی بشوند! همین حالا بالا بیاور. آخ! احساس میکنم معدهام به هم میپیچد. دستانم را رها کن. باید بالا بیاوریم. تف به نقشهات! تو هیچ وقت به حرف آدم گوش نمیدهی. تمام تنم میلرزد. یعنی آن گربه همینطور جان داد؟ همینقدر درد داشت؟ باید میگذاشتی آن عفریتهها درد بکشند نه خودمان. صدای بچهها دارد نزدیکتر میشود. امیدوارم کسی پیدایمان کند. لااقل اگر هم مردیم، بفهمند که چه کسی به ما کیک داده!