
کشتن مرغ مینا
حدود دو هفتۀ پیش بود که خوانش کتاب «کشتن مرغ مقلد» از «هارپر لی» تمام شد و تصمیم گرفتم درموردش چیزکی بنویسم. در یادداشتهای سردستی روزانهام چیزهای پراکندهای نوشته بودم اما فرصت نکردم مرتبشان کنم. حالا هم که دیر نشده! اصلا کسی نمیدانست که من نوشتن این پست را فراموش کردهام. پس نه خانی آمده و نه خانی رفته.
«کشتن مرغ مقلد» یا همان «کشتن مرغ مینا» یک رمان با درونمایهای اجتماعی است. داستان یک وکیل به نام «آتیکوس فیچ» که وکالت کارگر سیاهپوستی به نام «تام» را به عهده میگیرد و تمام تلاشش را میکند تا در مقابل تعصبات نژادپرستانۀ جامعۀ خودشان ایستادگی کند و بیگناهیاش را ثابت کند. البته تمام داستان این نیست.
راوی این داستان دختری است به نام «اسکات». او دختر آتیکوس است و روایت را از زمانی که حدودا 6 ساله است شروع میکند. ما در مسیر داستان، با اسکات پیش میرویم. با محله و منطقه و مردمش آشنا میشویم. با رازهایشان، اخلاقهایشان، شایعهها و داستانهای محلی.
ماجرای دادگاه و تلاش آتیکوس، وکیل داستان، حدود یک سوم دوم داستان رخ میدهد. و تمام بخشهای دیگر کمک میکند ماجرا را بیشتر درک کنیم و برایمان مهم و ملموستر بشود.
راوی این داستان یک ویژگی خاص داشت. او متناسب با سنش حرف میزد. ما با نگاه یک بچۀ شش-هفت ساله میرویم مدرسه. به شایعهها گوش میکنیم. نقاطی را به ما نشان میدهد که برایش مهم است. و چیزهایی که نظر اسکات شش ساله را جلب میکند با آنچه او را در 9 سالگی جذب میکردند متفاوت است.
اسکات یک راوی بینظیر است. او تمام آنچه را میبیند و میشنود را برایمان بازگو میکند. بدون اینکه نظر و دیدگاه خودش را به ما تحمیل کند. بیشتر از روایت عینی استفاده میکند و حتی گاهی بر موضوعات پرتی تمرکز میکند که از نگاه بزرگسالان دور میماند.
کاراکترپردازی این داستان را حسابی دوست داشتم. دقیق و واقعگرا بودند. ویژگیهای تیپیک و کلیشهای به خوبی در کنار ویژگیهای شخصیتی نشسته بودند. پس اگر ما را با عمۀ بدعنقش آشنا میکند، در ادامۀ داستان ما را بیشتر با درونیاتش آشنا میکند. آن هم نه فقط با توصیف کرد درونیات، بلکه با شرح کنش و کلام.
نمیدانم دقیقا چه زمانی اسم این کتاب را شنیدم، یا کی تصمیم گرفتم بخوانمش یا حتی چه وقتی از طاقچه خریدمش. فقط میدانم که درحال خاک خوردن بود و هربار خواندنش را عقب میانداختم.
شروع داستان چندان مهیج نیست. اگر قصد نداشتم پیشتر بروم احتمالا مانند سال گذشته در همان چند صفحۀ اول متوقف میشدم. اما خوشحالم که تصمیم گرفتم پیشتر بروم. زیرا به مرور داستان جذابیتهایی پیدا کرد.
همانطور که گفتم راوی این داستان اول شخص عینی است. و با سادگی کودکانهای روایت شده. و همین سادگی طنز ظریف و جذابی به آن بخشیده.
اگر اهل خواندن رمانهای شخصیتمحور هستید، خواندن این داستان را به شما پیشنهاد میکنم. فقط کافی است با داستان و آدمهایش همراه بشوید تا ماجراجوهای اسکات و برادرش و تلاشش برای سردرآوردن از کار آدم بزرگها شما را مجذوب خودش کند.
این داستان کمک میکند آدمهای مختلفی را در کنار هم ببینیم. آدمهایی یا رنگها، شکل و شمایل و اخلاقهای متفاوت. یک جامعه که با وجود آگاه بودن به اشتباه خودش، به همان کلیشههای سابق میچسبد و حاضر است برای حفظ آن، روی حق و عدالت پا بگذارد. و میتوانیم تمام اینها را از نگاه دختربچۀ ماجراجویی ببینیم که بدون هیچ پیشداوری و با کنجکاوی محض به تمام ماجراها نگاه میکند.
درضمن، این کتاب میتواند درسهای خوبی درمورد شخصیتپردازی به ما بدهد.
درمورد ترجمه باید بگویم که ترجمۀ خوبی داشت اما به یک ویراستاری نیاز داشت. برخی جاها گفتوگوها یا بخشهای مختلف داستان درست از هم جدا نشده بودند و همین گاهی آدم را گیج میکرد. البته امیدوارم این مشکل محدود به نسخۀ الکترونیکیاش باشد! هرچند که ترجمههای مختلفی از این کتاب در بازار وجود دارد.
بخش از کتاب:
به بستههای دراز و باریکی که باربر به او تحویل داد اشاره کردم و پرسیدم: تو این بستهها چیه؟
ـبه شما هیچ مربوط نیست.
جیم پرسید: احوال رُزاولمر چطوره؟
گربۀ عمو جاک، رُزاولمر، گربه مادۀ قشنگی به رنگ زرد بود. عمو جاک میگفت او یکی از زنهای معدودی است که میتواند وجودشان را بهطور دائم تحمل کند. از جیب کتش چند قطعه عکس او را درآورد که به نظر ما خیلی قشنگ رسید.
گفتم: چاق شده!
ـباید هم بشه. تمام تیکهپارۀ انگشت و گوش و اینجور چیزها که تو مریضخونه باقی میمونه، میخوره.
گفتم: مردهشورش ببره.
ـچطور، نفهمیدم!
آتیکوس گفت: محلش نذار، جاک. کال میگه یک هفته است مرتب از اینجور حرفها میزنه.
عمو جاک ابروها را بالا برد، ولی حرفی نزد. صرفنظر از جاذبۀ ذاتی این کلمات، آنها را با این امید مبهم به کار میبردم که شاید آتیکوس به دلیل اینکه آنها را در مدرسه یاد میگیرم از فرستادنم به مدرسه انصراف حاصل کند.
مشخصات کتاب:
نام کتاب: کشتن مرغ مینا
نام نویسنده: هارپر لی
نام مترجم: فخرالدین میر رمضانی
نشر: امیرکبیر؛ 1395
تعداد صفحات: 448