
کارآگاه در داستانهای کارآگاهی
بخش کارآگاه را باز میکنم. اولین خطش را که میخوانم، فکرم میرود سمت کتاب «راهنمای قتل از یک دختر خوب». در این کتاب کارآگاه ما یک دانشآموز ابتدایی است. او هیچ تجربۀ حرفهای در این زمینه ندارد.
خط اول بخش کارآگاه هم همین را میگوید. اینکه کارآگاه داستان ما میتواند اصلاً کارآگاه نباشد. یعنی لزومی ندارد در این کار حرفهای باشد یا تجربۀ چندانی داشته باشد. حتی لازم نیست لقب کارآگاه را یدک بکشد. فقط قرار است نقش آن را به عهده بگیرد.
کارآگاه حرفهای زبر و زرنگ است و تجربههای رنگبهرنگش در لحظات حساس به دردش میخورند. یک گرگ باران خورده! که میداند چه کند. باهوش است. با سیستمهای قضایی آشناست. حتی شاید سابقۀ خدمت در یک ارگان مربوطه را داشته باشد. یا بالاخره یکطوری به سیستم پلیس وصل باشد و بتواند از مدارک یا اطلاعات آنها استفاده کند.
کارآگاه حرفهای حسابی دست و بالش برای کار کردن باز است. اما کارآگاه غیرحرفهای هم برای خودش امتیازهایی دارد. برای مثال دیگر نیاز نیست از مقررات و طرز کار پلیس واقعی چیز چندانی بدانیم. میتوانیم از هرکاراکتر حقیقی یا مجازیف باری ساخت و پرداخت او مایه بگیریم. کاراکتری شبیه به خانم مارپل! پس تمرکز میرود روی شخصیت پردازی کارآگاه و تلاشهایش. اما توجه به یک نکته ضروری است. هیچ کس از یک کارآگاه خنگ خوشش نمیآید. اصلاً چه امیدی میتوان به او داشت؟ پس حتی اگر رفتید سراغ یک کارآگاه غیرحرفهای حواستان باشد که همچنان آدم باهوشی باشد که بتواند همیشه یک قدم از مخاطب جلوتر بیفتد.
چنین کاراکتری باید قدری زیاد هم فضول باشد. سرش را در هر سوراخ و کاری فروکند تا بتواند اطلاعات گیر بیاورد. اگر انیمیشن «اسکوبی دو» را دیده باشید این جمله را خاطرتان هست: «اگه بهخاطر شما بچههای فضول نبود، موفق میشدم!» آن پنج کاراکتر فضولهایی بودند که سرشان برای حل هر معمایی درد میکرد. اگر هم کاراکتر شما چندان فضول نیست، مجبور است در این ماجرا، قدری فضول درونش را آزاد کند. وگرنه نمیتواند اطلاعات کافی را برای حل معما و راز جنایت بهدست بیاورد. و همین تلاش خودش میتواند یک درگیری تازه در داستان ایجاد کند.
یادتان باشد که معمای داستان را باید خودِ کارآگاه حل کند. او باید سرنخها را پی بگیرد، تحلیل کند، استنتاج کند، به نتیجه برسد و جواب را کشف کند. بهشکلی که بتواند، تمام ماجرا را شفاف و واضح برایمان روشن کند. پس براثر یک تصادف ناگهانی، گره را باز نکنید. اگر هم سراغ امداد غیبی رفتید، نباید تمام بار را به دوشش بیندازید. پس آخر داستان یک کاراکتر تازه و حلال مشکلات وارد داستان نکنید. وگرنه کارآگاهتان هیچ مقبولیتی کسب نمیکند. تمام جذابیت و افتخار او به این است که خودش بتواند راز جنایت را کشف کند.
*توجه: حواسمان باشد که یک کارآگاه زمانی کارآگاه میشود! که در بیش از یک داستان حاضر شود و بیش از یک ماجرا را سامان بدهد.
یعنی حتی آماتور هم که باشی باید مقبول بشی
بلی، فرقی نداره چقدر حرفهای هستی. اگه باهوش نباشی و از مخاطب جلو نیفتی، کارآگاه چندان خوبی نخواهی بود. هرچقدر هم که میگیم دوست داریم کاراکترها در سطح خودمون باشن و شبیه آدمای واقعی، اما تهش ترجیح میدیم قهرمان از ما برتر باشه.