اثر هاثورن و عملکرد فردی

قبل از هر چیز بهتر است به تعریف اثر هاثورن بپردازم:

در دهۀ 30 میلادی التون مایو و یک تیم تحقیقاتی یک خط تولید را زیر نظر گرفتند و سعی کردند با تغییر میزان روشنایی محیط میزان بازدۀ افراد را بسنجند و درنهایت به اثر هاثورن رسیدند.

آنها میزان روشنایی را بیشتر کردند. تولید بیشتر شد. روشنایی را باز هم بیشتر کردند و تولید باز هم بیشتر شد. یک همبستگی مثبت. پس لابد در نور بیشتر بهتر کار می‌کنیم.

بعد از این آنها نور را کم کردند. باز هم تولید بیشتر شد. نور را کمتر کردند، بازهم تولید بیشتر شد. و اینجا بود که فهمیدند یک جای کار می‌لنگد.

مایو و همکارانش متوجه شدند که تغییر روشنایی، هم کم شدن و هم زیاد شدن، بر میزان تولید تأثیر می‌گذارد و باعث بیشتر شدن آن می‌شود.

در مطالعات دیگر، مایو بطور منظم طول کار و زمان استراحت را تغییر داد. استراحت طولانی‌تر، استراحت کوتاه‌تر، استراحت کمتر یا بیشتر از نظر تعداد دفعات و همه باز هم به افزایش منظم نتیجۀ کارگران انجامید.

شاید این بیچاره‌ها حوصله‌شان سر رفته و فقط به کمی تنوع و تغییر نیاز دارند؟ شاید هر تغییری در محیط باعث افزایش بهره‌وری بشود.

مایو فهمیده بود که یک جای کار ایراد دارد و باید پای عامل دیگری در میان باشد.

در نهایت با مطالعۀ دقیق‌تر متوجه شدند که این بالا رفتن میزان تولید تنها به این دلیل بود که کارگران می‌دانستند تحت آزمایش قرار دارند و ناظری در حال نظاره کردن آن‌هاست.

کارگران گمان می‌کردند که تغییرات ایجاد شده باعث افزایش بهره‌وری می‌شود پس عملکردشان بهتر شد.

البته اثر هاثورن همیشه منجر به بالا رفتن بازده نمی‌شود و گاهی کاملاً معکوس عمل می‌کند و باعث افت عملکرد می‌شود. مثلاً در یک تحقیق دیگر، مایو متوجه این اثر منفی شد. کارگران گمان می‌کردند این تغییرات باعث بهتر شدن کار و در نتیجه بیشتر شدن تقاضاها می‌شود و این هم یعنی کار بیشتر پس عملکردشان را محدود کردند تا نتیجۀ کار را خراب کنند.

این داستان فقط مربوط به خط تولید و کارگران تحت آزمایش نیست.

زمانی که متوجه بشویم رفتارمان را زیر نظر گرفته‌اند، عملکردمان تغییر می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *