
چند نکته در باب کتاب خواندن
امروز در کلاس روانشناسی شخصیت وقتی که استاد داشت نظریۀ اریک فروم که نوفرویدی محسوب میشود را توضیح میداد یکسری از کتابهای او را معرفی کرد و توصیه کرد که حتماً بخوانیمشان.
جدای از اینکه استادمان چه کتابهایی را معرفی کرد، نکاتی که در ادامۀ کلاس دربارۀ نحوۀ خواندن کتابها گفت و از نظر من قابل تعمیم به تمام کتابهایی است که میخوانیم توجهم را جلب کرد.
یکی اینکه گفت هر چه میخوانیم لازم نیست و قرار نیست که درست باشد و اینکه کتابی معرفی میشود دلیل بر این نمیشود که تمامش درست باشد. ولی میتواند بستر مناسبی برای تفکر باشد و چیزهایی عنوان کند که آدم را به تفکر وا بدارد.
نکتۀ دیگر اینکه قرار نیست با یک بار خواندن تمام مفاهیم یک کتاب دستگیرمان شود. گاهی باید بارها و بارها یک کتاب را خواند تا هربار به بخشی از مفهوم آن دست یابیم.
و نکتۀ بعدی هم این بود که نباید یک کتاب را خواند و کنارش گذاشت. خیلی از کتابها را باید باز از نو خواند. نه فقط به خاطر فهمیدن بیشترش بلکه صرفاً برای یادآوریاش. گاه بخشی از کتاب را فراموش میکنیم و در تلاش برای به یادآوریاش ذهنمان آستینهایش را بالا میزند و شروع میکند به پر کردن جاهای خالی!
برای همین باید کتاب را بازخوانی کرد تا قسمتهای فراموش شده یادآوری شوند.
پس در هنگام خواندن کتاب نه باید حرفهای نویسنده را تمام و کمال و بیچون و چرا پذیرفت و نه اینکه با تعصبی خشک همه را رد کرد. باید اندیشهها را الک کرد و آن را که صحیح است از میان بقیه جدا کرد. و اینکه باید کتابها را باز خوانی کرد هم برای یادآوریشان هم برای فهمیدن بیشترش.
اصلاً کتابِ خوب کتابی است که به قول سهراب سپهری درش باد بوزد و بشود چندین و چند بار خواندش و هر بار هم نکتهای تازه پیشکش آدم کند.