چرا باید روایتگر خودمان باشیم؟

شنیدن قصۀ دیگران جالب و الهام بخش است. وقتی فردی قصۀ خودش را روایت می‌کند و از اوج و فرودها و دست‌اندازها و موانعی که گذرانده حرف می‌زند، زمانی که قصۀ خودش را برایمان روایت می‌کند، ما شبیه به حشره‌ای که جذب نور شود گوش‌هایمان را تیز می‌کنیم. به خصوص زمانی که آن فرد در حوزۀ مورد نظرمان فعالیت می‌کند یا از آن بالاتر، یکی از الگوهای ماست. روایت همیشه به دلیل ماهیت قصه محوری که دارد ما را جذب خودش می‌کند و اثرگذاری خوبی هم دارد. هرچند که باید شیوه‌های روایت و قصه پردازی را بلد باشی اما به هرحال همۀ ما تاحدی می‌توانیم خوب عمل کنیم و با آموزش این مهارت را تقویت کنیم.

روایت کردن و به اشتراک گذاشتن تجربیات خود مزایای زیادی دارد. وقتی تجربه‌هایت را در زمینه‌ای خاص به اشتراکی می‌گذاری هم الهام بخش دیگرانی می‌شوی که خواستار ورود به آن حوزه‌اند هم تجاربت را با فعالان آن حوزه به اشتراک گذاشته‌ای و این منجر به ایجاد شبکه‌های ارتباطی جدید می‌شود و در کنار این موارد با گرفتن بازخورد، بهتر می‌توانی ضعف‌هایت را شناسایی و اصلاح کنی. بهترین شیوه برای نقل روایتِ خود، نوشتن است.

ولی شاید مهمترین فایدۀ روایت کردن مسیری که گذرانده‌ای این باشد که با نقل آنچه از سرگذرانده‌ای به یک تصویر نو از خودت دست پیدا می‌کنی. خودت در آن ماجراها بوده‌ای، شاهد و ناظر بوده‌ای اما نقل کردنش آن‌هم به صورت مکتوب به تو یک تصویر منسجم و عمیق‌تر می‌دهد. این طبیعی است که در گذر زمان قسمتی از خاطرات از دست بروند اما تلاش برای نقل کردن بعد از مدتی آن‌ها را می‌کشاند به سمت هوشیاری‌مان. خیلی وقت‌ها آن زمانی که خودمان پایمان در ماجرا گیر است ارتباط بین برخی عناصر یا اتفاقات را نمی‌توانیم به درستی درک کنیم و گیج می‌شویم. نقل کردن باعث می‌شود که در یک مکان و زمان دیگر به موضوع از نو نگاهی بیندازیم، بررسی‌اش کنیم و از نقاط مجهولش سر در بیاوریم.

روایتِ دوباره به تو این فرصت را می‌دهد تا از جایگاه و دریچه‌ای نو به پشت سرت نگاه کنی و فرصت مرور بیابی برای مواجهه و هضم کردن و کنار آمدن با وقایع ناراحت کننده، بخوص با سوگ‌ها و حسرت‌ها. وقتی از بیرون به خودت نگاه می‌کنی اوضاع جور دیگری می‌شود و نوشتن و روایتگری این امکان را برایمان فراهم می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *