
و باز هم قصه ای تکراری در نوشتن
نه که هیچ ایدهای نداشته باشم. به گمانم باز دچار فلج قلم شدهام. کلمهها توی سرم وول میخورند و ذهنم را آشفته میکنند و من نمیدانم کدام را اول از همه بگیرم. صبر و تحملم باز کم آمده. دلم را خوش میکنم به اینکه همان طور که دوست عزیز در پست جمله نویسی 4 اشاره کرد: سختی کشیدن برای نوشتن برابر جدی نوشتن قلمداد میشود. پس مرارتها را میکشیم در راه نوشتن بلکه قلممان به یمن این عرق ریختنهای روحمان، برکت یابد.
جای نوشتنم را عوض میکنم از اتاق به هال از هال به آشپزخانه. کمی این جا قلم میزنم کمی آن جا.
فکر اینکه پست چه بگذارم خورۀ روحم بود از اول صبح. پس بنا به همان حرفی که بارها گفتهاند و من هم تصدیق کردهام و تکرار، دست به صفحه کلید میشوم برای نوشتن از ناتوانی در نوشتن.
فقط باید صبر کرد. زمان چیز عجیبی است. وقتی که میگذرد و میرود خیلی چیزها را با خودش میبرد. علایق دیرینمان، دغدغههای قدیمیمان، نشخوارهای کهنهمان.
البته صبر خشک و خالی صد البته که بیفایده است. باید همچنان به تقلا کردن ادامه داد ولی نباید انتظار معجزه را همین حالا و به بهترین شکل داشت. به قول ابراهیم یونسی «الهام همین جوری به سراغ آدم نمیآید». باید بروی پشت میزت بنشینی.
پس من هم قلم و کاغذ و صفحه ورد را پیش رو میگذارم و آماده الهام میمانم. الهام قرار نیست یک چیز عجیب و غریبی باشد که منجر به خلق اثری شود ناب که حداقل نامزد جایزۀ ادبی نوبل یا پولیتزر بشود. قرار است اینقدر پرتوپلا بنویسیم تا بالأخره گرفتگیِ ذهنیمان حل بشود.
به نظرم مهمترین چیز این است که آدم انتظارات غیر واقع بینانه از خودش نداشته باشد. این خیلی مهم است. چون وقتی انتظارت از خودت، فراتر از تواناییهایت باشد، آن وقت بیهوده جان میکنی، بدون آنکه نتیجۀ مقبولی بگیری.
دقیقاً. آدم نباید از خودش انتظارات غیرواقع بینانه داشته باشد.
و چه نقلقول جذابی از ابراهیم یونسی.
موفق باشید.
ممنون از همراهی شما 🙂