وقتی که میدوی و نمیرسی
بعضی کارهای ساده میتوانند کمک کنند تا آگاهی بیشتری نسبت به خودمان و موقعیتمان کسب کنیم. اما در انجام دادنشان کوتاهی میکنیم.
خیلی به این موضوع فکر کردم و راستش به نتیجۀ خاصی نرسیدم. آخرسر همه چیز را انداختم گردن تنبلی و خیال خودم را راحت کردم.
دیروز تصمیم گرفتم از نو فعالیتهایم را به صورت ساعتی ثبت کنم. امروز صبح که دفتر را ورق زدم دیدم دیروز هیچ چیزی در این صفحات ننوشتهام و پاک فراموشش کردم.
مداد را برداشتم و سعی کردم چند ساعتی که امروز گذارندم را ثبت کنم.
چند دقیقۀ پیش نگاهی به دفتر انداختم و احساس کردم دوست ندارم ثبت کردن را ادامه بدهم.
از خودم پرسیدم چرا؟
و جواب چیزی بود که انتظارش را نداشتم: خب اونوقت میبینم که چقدر وقت حروم کردم! و درست طبق برنامه پیش نرفتم.
حالا فهمیدم دلیل مقاومتم چه بوده. من میترسم که دچار ناکامی و سرخوردگی بشوم.
این جدول به من نشان میدهد که چقدر بد عمل میکنم. من اگر سلانه سلانه روزم را بگذرانم حتی میتوانم در این توهم به سر ببرم که خوب عمل کردم. یا اینکه با گیجی تمام از خودم بپرسم که چرا وقت کم میآورم؟
وقتی آگاهیمان بیشتر میشود میفهمیم که خیلی وقتها مشکل از خودمان است. این من هستم که وقت را میکشد،کارها را کش میدهد و به اولویتهایش پایبند نیست.
نوشتن از برنامهها، تحلیلکردن کار خود، مرور اهداف، ثبت کردن ساعت به ساعت فعالیتها و یا هر ترفند دیگری که سطح آگاهی ما را کمی بالات ببرد کسل کننده است. دلزدهمان میکند و حوصلهشان را نداریم.
حالا فهمیدهام این مقاومت برای خفه کردن احساس سرخوردگی است.
این آگاهی ناکامی من را در رسیدن به اهدافم نشان میدهد. این ناکامی مرا سرخورده میکند. باعث میشود نسبت به خودم پرخاشگری نشان بدهم. از خودم ناامید بشوم و پیش خودم بیاعتبار بشوم.
پس خودم را میزنم به کوچۀ علی چپ تا نفهمم و در بیخبری خودم خرامان خرامان به پیش بروم.
توجیح میکنم، بهانه میگیرم، نق میزنم و حتی گاه تقصیر را میاندازم گردن محیط و آدمهایش و یا به خودم میقبولانم که کنترل هیچ چیزی در دست من نیست.
البته که اینها باعث نمیشوند آن احساس سرخوردگی حاصل از ناکامی از بین برود.
اما میتواند مرا از مرکز دردِ آگاهی و سختی عملگرایی دور کند.
این به آن معنا نیست که من هیچ کاری نمیکنم. فقط آن کاری را که باید انجام نمیدهم. هزاران کار را پیش میبرم الا آنی که باید و این طور است که در جای خودم درجا میزنم و یا به جای جلو رفتن به عقب برمیگردم.
البته که این قصۀ من است. اساس ماجرای من و مقاومتهایم به این شکل و دلیل است.
اساس ماجرای مقاومتهای شما چیست؟
در ادامه شاید مطالب زیر به شما کمک کند:
با این روش جلوی نشت کردن زمان را بگیرید