وقتی میدانی نمیتوانی، دور آگاهی را خط بکش!
این ترم درسی برداشتهام به نام روش تحقیق با 2 واحد تئوری و 1 واحد عملی. از شما چه پنهان فقط یکی دو جلسهاش را حاضر بودهام. آن هم با ذهنی که بیشتر وقتها غایب بود.
هرگاه استاد سوالی میپرسید هوشیار میشدم و تا ذهنم بیاید بفهمد که باید فینگلیش تایپ کنم یا نه؟ و اگر قرار است فارسی تایپ کنم حواسم باشد به جای فشردن کلید «ی» کلیدهای «ctrl+x» را بفشارم و اینکه الان صفحه کلید فارسی است یا نه؟ داد استاد بلند میشد که پس شما کجایید؟
این درس در همان دو جلسه اول کلی هولولا ریخت به دلم که هیچ از آمار توصیفی و استنباطی یادم نیست و آن همه خون دلی که بابت امتحانهایشان خوردهام دود شده و اثری ازش به جا نمانده.
یکی دو جلسه بود که سر کلاس حاضر نشده بودم پس چند روز پیش رفتم سایت را چک کنم که ببینم چه خبر است؟ چه کلاسهایی را فراموش کردهام؟ و میانترمها از چه قرارند؟ که دیدم ای داد بیداد! برای این درس صفحه ارسال کار عملی بارگزاری شده. مهلت ارسال هم سه شنبه چهارم آبان است تا پنجشنبه.
حالا من هنوز کتاب را تهیه نکردهام. هیچ هم نمیدانم چه باید بکنم. پس رفتم سراغ فایلهای ضبط شده و دیدم کیفیت صدا آنقدر خراب است که هیچ چیز مشخص نیست (چند روز بعد متوجه شدم مشکل از سرعت اینترنت من است). استاد هم چه در کلاس چه در تالار گفتوگو ذکر کرده که متن توضیح کار عملی را قرار میدهد و من هرچه میگردم هیچ توضیح نوشتاری موجود نیست.
امروز دیگر دیدم که زمان ارسال تکلیف شروع شده، پس تمام توانم را جمع کردم تا با تنبل و اهمالکار درونم مقابله کنم و رفتم سراغ بازار سیاه گوگل و آخرسر توانستم فایل الکترونیکی کتاب را خریداری کنم. حالا هرچقدر فایل را بالا و پایین میکنم میبینم هیچ حرفی از کار عملی مشخصی زده نشده.
یکبار دیگر وارد صفحه درس شدم. باز بخشهای مختلف را بالا و پایین کردم تا آخرسر دیدم در همان بخش ارسال تکلیف توضیح نوشتاری را قرار دادهاند.
احساس کردم تمام کائنات بهم رحم کردهاند و خیر و برکت به زندگیام جاری شده.
فایل را ذخیره کردم و سریع برای یکی از همکلاسیها که مانند من دربهدر دنبال دستور کار بود فرستادم.
آن همکلاسی پرسید که چرا اینقدر سخت است؟
راستش من فایل را کامل نخوانده بودم. فقط همان خط اول را چشم انداخته بودم و سریع بسته بودمش. بعد هم با خودم گفتم چه کاری است. من که حالا یک ساعت دیگر کلاس دارم. بعدش باید این اسلایدها را تکمیل کنم و بعد از آن هم باید یک فایل صوتی را آماده و ارسال کنم. پس تا آن وقت زمان آزادی ندارم که کار این درس را شروع کنم. پس در پاسخ به یک نمیدانم اکتفا کردم.
بعد پرسید که چرا زمان اینقدر کم است؟ باز هم پاسخم نمیدانم بود. کلی هم با تاریخها گیجش کردم. گفتم که از چهارشنبه تا پنج شنبه یعنی از سوم تا هفتم آبان! فرصت داریم که این زمان در اصل مهلت ارسال تکلیف است.
بندۀ خدا به گمانم ناامید شده بود. بالاخره او فایل را کامل خوانده بود. من فقط خط اول را خوانده بودم که باید چهار دانه تحقیق گیر بیاوریم.
سعی کردم به خودم بقبولاندم که خواندن و نخواندن آن متن فعلا کمکی به حالم نمیکند. اگر بروم بخوانمش فقط تا سه چهار ساعت آینده الکی خودم را عذاب دادهام. من که نمیتوانم برایش کاری کنم. آن وقت کیفیت کارهای دیگرم هم افت پیدا میکند یا اینکه دچار اهمال کاری میشوم و بیخود حرص میخورم.
تا اینکه آن همکلاسی پیام داد که رفته خودش سایت را چک کرده و دیده که مهلت ارسال تا ۳٠ دی ماه است.
از این همه گیجی خودم شرمنده شدم اما شاد هم گشتم. حالا می توانستم بگذارم سر فرصتی که معلوم نیست کی است و احتمالا زمانی نزدیک به فرصت پایانی است بروم سراغ کار.
این تجربه جدای از اینکه به من نشان داد چقدر گیج و بیدقت و تاحدی هم بیخیال شدهام، برایم یک پیام مهم داشت. اینکه بالاخره کمی بهینه فکر کردم.
همیشه کارها را سر خودم هوا میکردم و پیشاپیش استرسها را روانۀ جانم میکردم. و اتفاق و واکنش امروزم باعث شد احساس کنم آخرسر دارم میفهمم که وقتی میدانی هر دو دستت پر است و توان بار اضافه را نداری، حتی فکر کار زائد را هم نباید وارد کلهات بکنی.
وقتی قرار باشد پیشاپیش غصۀ کارهایی را بخوری که میدانی حالا نمیتوانی انجامشان بدهی بهتر نیست دور آگاه شدن از آنها یا دانستن جزئیات بیشتر را خط بکشی؟
ماندن در جهل آسانتر است. دستکم نمیدانی چه چیزی در انتظارت خواهد بود.
وقتی دچار حرص و طمع بیشتر دانستن میشویم و بهانه میآوریم که میخواهیم تکلیفمان روشن بشود، از حالا و کارهایی که میتوانستیم انجام بدهیم غافل میشویم.
نمیگویم آگاهی بد است. اما باید در زمان خودش باشد. چند وقت پیش درمورد آداب پرسشگری جستوجو میکردم که به نکتۀ جالبی رسیدم. گفته شده بود سؤالی را که جوابش الان به دردتان نمیخورد نپرسید.
اگر این آگاهی را حالا لازم داری، اگر آنقدری این کار مهم است که همین حالا برایش دست به کار میشوی و میتوانی از خیر برنامه و کارهایت بزنی، بفرما. کسی جلویتان را نگرفته! اما اگر میدانی این آگاهی نه تنها فایدهای ندارد که ضرر هم میرساند، بهتر است دست نگه داری.
سلام
«سوالی که جوابش الان به دردتان نمی خورد نپرسید.»
جالب بود.:)
استرس به هم ریختگی زمان، کار دست آدم میده…
سپاس
بله آدم وقتی احساس میکنه زمانش کمه بیشتر تقلا میکنه و چنگ میندازه به کارهای مختلف. درصورتی که نیاز داریم فقط روی یه نقطه تمرکز کنیم.