وظیفۀ دیالوگ در نمایشنامه چیست؟
دیالوگ همان کلامی است که بین دو یا چند شخص ردوبدل میشود. وقتی که داستان مینویسیم میتوانیم بنا به نیاز داستان و صحنهها میزان این دیالوگ را کم و زیاد کنیم. حتی میتوانیم در داستانمان بهطور مشخص از دیالوگ استفاده نکنیم. اما وقتی پای نمایش و درام وسط میرسد، دیگر نمیتوانیم از زیر بار نوشتن دیالوگ در برویم.
شاید بگویی که بعضی نمایشها هستند، مثل نمایش صامت، که هیچ دیالوگی بین بازیگرانش جریان پیدا نمیکند. در پاسخ باید بگویم که آیا آنها با ایما و اشاره با هم حرف نمیزنند؟ بالاخره یک پیامی را، حالا به هر زبانی، ارسال میکنند و بابتش یک پیام هم دریافت میکنند. بالاخره میدانید که ما هم پیام کلامی داریم و هم غیر کلامی.
حالا اگر موارد استثنا را فاکتور بگیریم و فعلاً سراغ مثالهای نقض نرویم، باید بگویم که دیالوگ دراصل وسیلۀ ارتباطی نویسنده است. نمایشنامهنویس برای اینکه بتواند با مخاطب حرف بزند به دیالوگها تکیه میکند. هرچند که تمام عناصر مختلفی که در درام وجود دارند مهم هستند و در ساخت کانال ارتباطی مابین نویسنده و مخاطب نقش دارند. هرچند نکاتی که این پایین آمدهاند در نوشتن داستان هم میتوانند به ما کمک کنند.
وظایف مهم دیالوگ:
1. انتقال اطلاعات
2.معرفی کاراکترها از طریق عکسالعمل
الف:عاطفی ب:منطقی
3. سوق دادن توجه به جهت مورد نظر / ریتم
4. معرفی تم نمایش
5. کمک به فرم:
الف: تراژدی ب: کمدی ج:ملودرام
6. ایجاد تأثیرات سمبولیک
1.انتقال اطلاعات:
در قدم اول دیالوگ باید یکسری اطلاعات را به مخاطب منتقل کند. اما نباید تمام اطلاعات را بهیکباره در اختیار او گذاشت. بلکه باید به او فرصت فکر کردن و هضم کردن داده بشود تا بتواند مسائلی که در اثر گنجانده شده را کشف و درک کند.
از آنجایی که نمایش در لحظه جریان دارد، عناصر و مفاهیم باید طوری چیده شوند، که مخاطب در همان برداشت اول متوجه آنها بشود. در داستان جا برای به عقب برگشتن وجود دارد، اما در نمایش نه (البته که منظورمان نمایش زنده است، نه آنهایی که ضبط شدهاند و عقب و جلو کردنشان هم دست خودمان است).
اما بیایید از یک گوشۀ دیگر هم به ماجرا نگاه کنیم. چه لزومی دارد که مسئله را بچیانیم؟ چرا کلام کاراکتر باید سخت و سنگین و نامفهوم باشد؟ منظورم وجود ابهام، تناقض یا معما نیست. که آن در کل اثر جاری میشود. منظورم خودِ زبانی است که کاراکتر با آن حرف میزند. ایا کارکاتر ما شخصاً آدم پیچیدهگویی است؟ آیا زبانش و فضای فکریاش همینýطور است؟ اگر جواب منفی است بهتر است حواسمان باشد که یکوقت فقط برای اینک نشان بدهیم قلمýمان قوی است، به دام پیچیده گویی نیفتیم. و اینجا میتوانیم حتی به زبان راوی هم اشاره کنیم. او چگونه قصه را برای مخاطب بازگو میکند؟ با چه کلام و زبانی؟ چقدر اطلاعات میدهد؟ کجا بهتر است شیر را باز کنیم و اطلاعات بیشتری بدهیم؟ کجا بهتر است جلوی نشت اطلاعات را بگیریم؟
و درنهایت یادتان باشد که دیالوگ یک بستر خیلی مناسب برای دادن اطلاعات است. چون شنیدن از زبان خودِ کاراکتر برای مخاطب دلنشینتر است.
2. معرفی کاراکترها:
دیالوگ باید خصوصیات کارکتر را نمایش بدهد. حالا شاید بپرسی که آیا کارکتر فقط از طریق دیالوگ خودش را معرفی میکند؟ پاسخخیر است. کاراکتر میتواند به کمک 3 روش خودش را به مخاطب معرفی کند: 1. کلام (همان حرفهایی که میزند. حالا چه دیالوگ، چه مونولوگ)، 2. عمل صحنه (همان کارهایی که باید در طول نمایش انجام بدهد) و 3. کلام دیگران (وقتی کاراکترهای دیگر درمورد او حرف میزنند).
شاید بد نباشد که همینجا اشاره کنم که هر کاراکتر 2 دسته خصوصیات دارد: 1. تیپیک (ویژگیهای قالبی یک تیپ شخصیتی) و 2. کاراکتریستیک (ویژگیهای خاص و ویژۀ هر کاراکتر).
پس دیالوگ باید بتواند در کنار عمل، این دو دسته ویژگی را به مخاطب نشان بدهد. در اصل، کلامِ کاراکتر نیت و شخصیتش را نشان میدهد و اینکار توسط واکنشهای عاطفی و یا منطقی او انجام میشود. بالاخره دیالوگ پاسخ او به یک کلام یا کنش است.
برای اینکه دیالوگ هر کاراکتر ویژۀ خودِ او باشد باید به همان 2 دست ویژگی که گفتم دقت کنید. این آدم کجا بوده؟ چطور زندگی کرده؟ با چه کسانی دمخور بوده؟ هوایی که نفس کشیده و زبانی که شنیده چگونه بوده؟ در یک کلام، فضای ذهنی او چگونه است؟ اگر بتوانی از نگاه او ببینی و بشنوی و فکر کنی آن وقت است که میتوانی از زبان خودِ او بگویی و این کلام یک کلام ویژه و مخصوص به خود او خواهد بود. اگر نویسنده سعی کند به جای کاراکتر یا بنا به مصلحتی که خودش میداند واکنش نشان بدهد و حرف در دهان او بگذارد ، کار تصنعی از کار در میآید.
البته کلام خالی کار خاصی از پیش نمیبرد. مهم است که این کلمات به چه شکل در کنار هم چیده و بیان میشوند، کجا استفاده میشوند و چه باری دارند (منظور این است که چه تأثیری در روند ماجرا و بر مخاطب میگذارد). البته که مدنظر داشتن تمام این نکات حین نوشتن دیالوگ کار سختی است. پس از انجایی که ما همیشه فرصت بازنویسی و اصلاح را بعد از اتمام کار داریم بهتر است حین نوشتن دیالوگ اجازه بدهی ناخودآگاهت بیشتر کار را پیش ببرد و بعد از اتمام کار آن را بررسی و اصلاح کنی.
3.سوق دادن توجه به جهت مورد نظر / ریتم:
وقتی ما دست به آفرینش یک اثر میزنیم، معمولاً یک هدفی از بیان آن داریم. دیالوگ باید توجه مخاطب را به همان نکتۀ مهم ما معطوف کند. تناقضها و پیچیدگیهایی ایجاد کند و حوادث و کشمکشهای بعدی را تشدید کند.
دیالوگ یکجور حالت تعلیق در مخاطب بهوجود میآورد. صحنههای نمایش در جریان هستند، یعنی همین حالا دارند رخ میدهند پس با هر کلامی که از دهان هر کاراکتر خارج میشود مخاطب مدام با خودش فکر میکند که «حالا چه اتفاقی میافتد؟». پس دیالوگها باید مخاطب را به جهت خاصی هل بدهند.
از طرف دیگر توجه به ریتم هم مهم است. اینکه طول کلمات و جملاتی که در دیالوگ به کار میبری چقدر است. کلامهای کوتاه و منقطع سرعت را بیشتر میکنند و به حالت تعلیق دامن میزنند. پس بهتر است حواستان به طول جملات و در کل دیالوگها باشد. ریتم نباید یکدست و یکنواخت بماند. بنا به ضرورت گاهی باید سرعت را کند کرد و یک وقتی تند. اگر ریتم ثابت بماند، حوصلۀ مخاطب سر میرود.
البته برخی کلمات خودشان باری آرامبخش یا اضطرابآفرین دارند. یعنی در کنار طول کلمهها و جملهها خوب است حواسمان به بار معناییشان هم باشد. برخی کلمات تداعی کننده آرامشند و برخی از آنها تحریک کننده. باید ببینید داستانتان در چه مسیر و مرحلهای است و چه کلامی کدام کاراکتر را در این لحظه آرام یا تحریک میکند.
4. معرفی تم نمایشنامه:
هر اثری یک تم دارد. یکجورهایی میشود گفت که تم پسزمینۀ کار است. درمورد اینکه تم با موضوع فرق دارد یا ندارد بحثهای زیادی شده. اما بیاید همان پسزمینه را مدنظر قرار بدهیم. خب پس دیالوگ باید به شفاف شدن و مطرح شدن تم کمک کند و قرار هم نیست این کار را به شکلی کامل و مشخص یا به تنهایی انجام بدهد. درواقع تم از طریق انعکاس در یک مثلث است که کشف و معرفی میشود. این مثلث حاصل برخورد کنش (میتوانیم بگویم همان حوادث و حرکاتی که رخ میدهد)، دیالوگ و مخاطب است. عناصر نمایش روی هم تأثیر میگذارند و بعد در قالب یک پیام به ذهن مخاطب میرسند و او سعی میکند که آن را تحلیل و کشف کند. این فرایند چندان آگاهانه و مستقیم در ذهن او انجام نمیشود.
اگر گیجتان کردهام شاید این جمله روشنتر باشد: «تم از طریق برخوردِ کنش و دیالوگ و برخورد با ذهن تماشاگر و بازتاب آن و دادن مجال کشف به او بهطور بطئی معرفی میشود.»
در کل باید گفت که دیالوگ به معرفی تم و موضوع کمک میکند اما اینکار قرار نیست بهصورت گلدرشت! انجام بشود. همان بحث اجازۀ فکر دادن به مخاطب که بالاتر گفتم.
5. کمک به معرفی فرم:
دیالوگ، کلماتی که آن را میسازد، نوع گفتوگوها، ریتم، طول و عرض کلام و… بستری هستند که نمایشنامه درون آن جریان پیدا میکند. پس دیالوگ میتواند ژانر و فرم اثر را مشخص کند که مثلاً اثر ما یک کمدی است یا تراژدی؟ «یکی از کارکردهای عینی دیالوگ در درام معرفی فرم آن است.»
6. ایجادتأثیرات سمبولیک
«یکی از کارهای عمدۀ دیالوگ، تأثیرات سمبولیک است.» درواقع دیالوگ میرود روی ذهن ناخودآگاه مخاطب مینشیند و بدون آنکه خودِ مخاطب متوجه بشود، روی او تأثیر میگذاریم. قرار نیست شیوۀ کلام سمبولیک باشد یا از کلمات قلنبه و خاصی استفاده کنیم. نیازی به ادا و اطوار خاصی نیست! بلکه این خودِ فضا و کلام است که ذهن او را به سمت فضای سمبولیک میبرد.
منبع: آناتومی ساختار درام / نصرالله قادری
در ادامه بخوانید: