هرکلمه یک داستان، هرکلمه یک احساس
هر کلمه برای خودش تاریخچهای دارد. بعضی کلمهها به مرور زمان از ریخت میافتند و کنار گذاشته میشوند، بعضیهاشان معنای خودشان را عوض میکنند و بعضیها هم با یک یا چند معنا به بقای خود ادامه میدهند.
ما میدانیم که کلمها قراردادیاند. برای همین هم هست که به مرور زمان یا منطقه به منطقه زبان دستخوش تغییر میشود. تصویری که از کلمهها داریم گاهی منحصربهفرد است. کلمهها به محض بیان شدن یا ظاهر شدن در ذهن تصاویر و عواطفی را احضار میکنند که بسته به ساخت ذهنی و فرهنگی هر فرد میتواند تفاوتهای زیادی داشته باشد.
یک تمرین خوب برای درک گستردگی معنایی کلمات قدری تداعی آزاد باشد. این تمرین را در دوران مدرسه زیاد انجام میدادیم. یک کلمۀ مرکزی را انتخاب میکنیم و حالا باید تمام چیزهایی که آن کلمه به ذهنمان احضار میکند را بنویسیم.
برفرض کلمۀ ابر را انتخاب میکنی. به محض دیدن و شنیدن این کلمه چه چیزهایی به ذهنت میرسد؟ باران؟ دریا؟ آسمان؟ آب؟ رعد و برق؟ چتر؟
حتی شاید چیزهای دیگری به ذهنت برسد که در ظاهر ارتباط چندانی با کلمۀ مرکزی ندارد، مثل خاک، کودک بازیگوش، ماهی.
مهم نیست چه چیزی به ذهنت میرسد. همه را بنویس. سعی کن کمتر از پنج مورد نشود. اجازه بده تمام تصاویری که در ذهنت زنده میشوند در قالب عبارت و کلید واژه نوشته شوند.
بهنظرم این تمرین گستردگی فهم و درکی از از هر واژه وجود دارد را برایمان میسر میکند. میتوانیم این تمرین را گروهی انجام بدهیم و کلمهها و عباراتمان را با هم مقایسه کنیم.
بعضی افراد با توجه به تجاربی که داشتهاند برداشتی خاص از برخی لغات پیدا میکنند. یا یک تصویر با بار احساسی قوی پشت آن کلمه پناه میگیرد و به محض روریارویی با آن کلمه خودش را نمایان میکند. برای همین است که ما نسبت به برخی کلمهها یا حتی اسامی حساس میشویم. برایمان خوشایند میشوند و از شنیدشان لذت میبریم و یا بالعکس به دلیل یادآوری خاطراتی تلخ و دردناک از مواجه به آنها طفره میرویم.
هر کلمه درون خودش داستانی دارد که آن را از باقی کلمات جدا میکند. و همین داستانهاست که به برخی کلمات باری معنوی و الهی میدهد. اسمهای آدمها هم همینطور است. که اگر نبود، عاشق با شنیدن اسم معشوق به تب و تاب نمیافتاد یا سوگ دیده به محض شنیدن اسم فرد از دست رفته یا شنیدن نام چیزهایی که دوست داشته، از غذا تا فیلم، اینقدر داغش تازه نمیشد.
رسالت زبان برقراری ارتباط است. رسالتش تسهیل و به اشتراکگذاری تفکر است. کلمهها خلق شدند تا ما بتوانیم با آنها تصاویری خاص را به یاد بیاوریم یا خلق کنیم. و برای همین است که ما قصهها را دوست داریم.
نوشتن کمک میکند که ما بتوانیم قدری از بار عواطف و تصاویر درونیمان را تخلیه کنیم. ساختن و پرداختن قصه باعث میشود ناکامیهایمان را برطرف کنیم. و یا اینکه از بیرون به خودمان و آنچه در درونمان میگذرد آگاه شویم.
زبان گفتاری برای برقراری ارتباط خلق شد اما بهگمانم زبان نوشتاری برای رسالتی بزرگتر از ارتباط خلق شده.