
نویسندۀ اهمالکار؛ اهمالکاری در نویسندگی چیست؟ + 10 راهکار برای غلبه بر اهمالکاری در نوشتن
لیوان چای را روی میز میگذارم و با شست پایم دکمۀ استارت سیستم را میزنم و صدای فن بلند میشود. پلنر هفتگی و دفترچۀ چک لیست روزانه را باز میکنم. هر دو خالیاند. وسط هفته است و من هیچ برنامهای نچیدهام.
این هفته باید چهار مقاله را تمام کنم و علاوه بر ویرایش یک کتاب، پیشنویس یک کتاب دیگر را هم باید شروع کنم. کجای کارم؟ زیرلب به خواب دلچسب صبح و بیحالی عصرگاهی لعنت میفرستم.
دلم هیچکدامشان را نمیخواهد. دلم میخواهد یک مقالۀ تازه را شروع کنم؟ نه! دلم میخواهد از دست نوشتن فرار کنم. شاید از سر گرفتن نمایشنامۀ نیمه تمامم بد نباشد. اما نه! حالا نه. حالا حس هیچ چیزی نیست.
چایم را مزمزه میکنم، تصمیم میگیرم سیستم را خاموش کنم و بروم یک فکری برای ناهار بکنم.
من یک اهمالکارم!
شاید با خواندن خطوط بالا به خودتان بگویید که این نویسنده عجب آدم تنبلی است، شاید هم با آن همذاتپنداری کنید و بدانید که چه حس مسخرهای است. اینکه بخواهی کاری را انجام بدهی اما انگار یک نیروی درونی مانعت میشود. میدانی بایدهمین حالا انجامش بدهی اما میروی سراغ یک کار دیگر. چون میخواهی از آن اضطراب لعنتی دور بشوی.
اهمالکاری یعنی چه؟
اهمالکاری یعنی کاری که حالا باید انجام بدهیم را بگذاریم برای بعد و برویم سراغ کاری که کمتر مهم است و یا اینکه الان اصلا مهم نیست.
البته از یک منظر دیگر هم میتوان این تعریف را ارائه کرد: ما شروع یا ادامه دادن یک کار را مدام عقب میاندازیم و پیشرفتمان در آن کار صفر یا خیلی نزدیک به صفر است.
اگر یک نویسنده در نوشتن دچار چنین حالتی بشود، او را «نویسندۀ اهمالکار» مینامند!
آیا شما هم یک نویسندۀ اهمالکار هستید؟
با توجه به یک ماه گذشتهتان به سؤالهای زیر پاسخ بدهید. اگر پاسختان دستکم به 5 سؤال از 10 سؤال زیر «بله» بود، به احتمال زیاد شما هم یک نویسندۀ اهمالکار هستید:
1. در زمان نوشتن زیاد غرق خیال میشوید و یادتان میرود چیزی بنویسید.
2. میانۀ نوشتن زیاد از سرجایتان بلند میشوید.
3. زمان چندانی برای نوشتن گیر نمیآورید.
4. احساس میکنید تمام ایدههایتان کپک زدهاند.
5. قبل از آغاز نوشتن هزار کار دیگر را سامان میدهید؛ آنقدری که وقت یا رمقی برای نوشتن نمیماند.
6. نوشتن باعث میشود مضطرب بشوید.
7. زمان زیادی را در فضای مجازی میگذرانید.
8. تا از موضوع و ایده مطمئن نشوید دست به نوشتن نمیبرید.
9. در زمان نوشتن احساس میکنید گندترین نویسندۀ تاریخ بشریت هستید.
10. روزی 8 بار از خودتان میپرسید: «دقیقا چه فکری کردم که فکر کردم میتونم نویسنده بشم؟»
ریشۀ اهمالکاری خود را بیابید
آیا محاسبۀ امتیازها نشان داد که یک نویسندۀ اهمالکار هستید؟ هیچ عیبی ندارد. تعدادمان بیشتر از چیزی است که فکرش را میکنید. پس تنها نیستید.
برای حل این مشکل اولین قدم پیدا کردن ریشۀ اهمال کاری است. به طور کلی میتوانیم 3 ریشۀ اصلی برای اهمالکاری در نوشتن عنوان کنیم:
ترس:
ترس یکی از آن گرههایی است که همیشه به کارمان میافتد؛ نگند کارم خوب نیست؟ خیلی بد نیست؟ حالا چه فکری درموردش میکنند؟ چه فکری درمورد خودم میکنند؟ اگر نتیجه یا واکنش دیگران آنطور که خیال میکردم نبود چه؟
تمام این ترسها معمولا زیر سر کمالگرایی یا تجربههای شکستخوردۀ مشابه است.
زمان:
زمان عنصر اصلی اهمالکاری است! کافی است احساس کنید زمانتان زیادی کم است، آنوقت نمیتوانید روی کار تمرکز کنید و به جای انجام دادنش غر میزنید.
اگر هم زمانتان زیادی زیاد باشد خیال برتان میدارد که زیادی وقت دارید! پس تا لحظۀ آخر اتمام کار را عقب میاندازید.
اگر هم زمانی برای پایان کار نداشته باشید، خدا به دادتان برسد! چون ممکن است تکمیل کردن آن نوشته تا ابد طول بکشد.
خستگی:
ما زمانی احساس خستگی میکنیم که احساس کنیم انرژی و توانمان ته کشیده. گاهی همین موضوع دلیل اصلی اهمالکاری ماست؛ و ما چه میکنیم؟ به جای اینکه واقعا استراحت کنیم، مشغول چت کردن میشویم تا بدبختی و خستگی و کوه کارهای عقبافتادهمان را به اطلاع دیگران برسانیم و آنها هم دلداریمان بدهند و بگویند اینقدر به خودمان سخت نگیریم.
استراحتی که اینجا به آن اشاره میکنم نه تنها استراحت جسمی، بلکه بیشتر استراحت ذهنی است. تنها برای 15 یا 30 دقیقه، جلوی ورود هرگونه اطلاعاتی به مغزتان را بگیرید. این یعنی استراحت!

برای اینکه بتوانید کمتر درگیر اهمالکاری بشوید، راهکارهای زیر را به شما پیشنهاد میکنم:
1. کمالگرایی را کنار بگذارید
شروع کردن یا ادامه دادن نوشتن، گاهی فقط به یک دلیل سخت میشود:
چیزی که درحال پیاده کردنش هستیم، هیچ شباهتی به آن چیزی که در سر داشتیم ندارد. انگار تمام جلال و جبروتش در این فرایند به قلم کشیدن، از دست رفته؛ همین مسئله باعث میشود خیلی وقتها دچار تردید بشویم یا بیشاز اندازه از متنمان ایراد بگیریم.
اما تا آن چیزی را که درون سرمان است روی برگه نیاوریم چطور میتوانیم بفهمیم چقدر خوب یا بد است یا کجایش باید اصلاح بشود؟ پس برای به کمال رسیدن، باید نوشته بشود و باید زمانی که نوشته شد اصلاح بشود، نه زمانی که درون سرمان موج برمیدارد.
نوشتههایتان هرچقدر هم که داغان باشند باز هم ارزشمندند، چون شما تلاش کردید آنها را بنویسید، کاری که خیلیها انجامش نمیدهند.
2. مسئله را شخصی نکنید!
یکی از ریشههای اهمالکاری ترس از نتیجۀ ماجراست؛ بازخوردهایی که بابتش میگیریم یا اصلا نمیگیریم. همین مسئله میتواند کاری کند که نوشتن یک متن (در هر قالبی با هر ایدهای) را برای مدتی طولانی عقب بیندازیم.
همیشه وقتی دچار چنین ترسی میشوم به خودم میگویم «نظر بقیه، حتی اگر بد باشد، فقط یه نظره». نمیگویم گورِ نظراتشان، منظورم تنها این است که آنها را به خودتان نگیرید. این نوشتۀ شماست و بابتش زحمت کشیدهاید: فکر کردهاید، پیادهاش کردهاید و دوستش دارید؛ حتی اگر خودتان بدانید که به اندازۀ کافی خوب نیست. پس طبیعی است که ایرادگرفتن از اثرتان، به هویتتان ضربه بزند.
اگر بتوانید اثرتان را از هویتتان جدا کنید و یادتان باشد که این اثر قرار نیست تمامِ شما را معرفی کند و درست مثل لباس بد دوخته شده، قابل اصلاح است، فکر کنم بخش قابل توجهی از این ترس از بین برود. هرچند که قرار نیست برای همیشه از دستش خلاص بشویم و راستش گاهی محرک خوبی است تا بیشتر تلاش کنیم. اما با اینحال، اگر نظر خوب یا بدی درمورد نوشتهتان گرفتید، یادتان باشید درمورد کار است، نه درمورد شما.
آیا اگر کسی بگوید غذایتان شور شده، دست از پختن میکشید؟ اگر کسی بگوید قلیه را ترشتر از چیزی که شما پختهاید دوست دارد، آیا قسم میخورید که دیگر قلیه نپزید؟ نوشتن هم درست مثل همین کارهاست. دوباره و دوباره تلاش میکنیم تا بهتر بشود و درضمن؛ گاهی پای سلیقه درمیان است. پس لزومی ندارد همیشه جوری بنویسیم که سلیقۀ همۀ آدمها درش لحاظ شده باشد.
3. کارتان را سهمیهبندی کنید
به پلنر هفتگی نگاهی میاندازم، 5 پروژۀ نوشتاری مختلف. طبیعی است که اگر بخواهم به تمامشان همزمان فکر کنم فلج بشوم. ترس برم میدارم که چطور در این چند روز به تمامشان رسیدگی کنم؟ و درست در همین زمان است که هوس میکنم یک گوشه دراز بکشم و باقی سریال روانکاو را ببینم.
برای جلوگیری از اهمالکاری در چنین زمانهایی باید کار را با توجه به 3 نکته سهیمه بندی کنیم:
1.کارها را سوا کنید.
2. اندازۀ تقریبی هر کدام را مشخص کنید.
3. قطعات سهمیه را به اندازۀ توانایی حقیقی که در اختیار دارید آماده کنید.
میتوانید این سهمیهها را براساس تعداد کلمه یا صفحه مشخص کنید. اما حواستان باشد که خیلی دست بالا را نگیرید. خیلی هم کار را شلوغ نکنید. کارها را یکی یکی پیش ببرید.
اگر کارها عقب بیفتند اما یکی یکی پیش بروند خیلی بهتر از این است که عقب بیفتند و نیمه یا شروع نشده باقی بمانند.
4. بیتوجه به ایده و الهام، به سهمیۀ روزانه وفادار بمانید
یکی از دلایل اهمالکاری در نوشتن، نداشتن ایده است. گاهی نمیدانیم کار را چطور شروع کنیم، چطور هر بخش را بسط بدهیم یا اصلا نمیدانیم درمورد چه چیزی بنویسیم.
اگر یک سهمیۀ ثابت روزانه برای خودتان درنظر بگیرید و تلاش کنید که به آن وفادار بمانید، میآموزید که بدون ایده هم میتوان نوشت. برای مثال من 2000 کلمه سهمیۀ روزانه دارم، گاهی بیشتر از این مینویسم اما تمام تلاشم را میکنم که چندان کمتر نشود. این سهمیه را گاهی خرج تمرینهای مختلف، داستان بافتن، بازنویسی یا مقالهها میکنم. گاهی هم هیچ ایدهای ندارم پس با ناله کردن پرشان میکنم! خیلی وقتها میان همان بیایدهگی چیزی نصیبم میشود. اگر هم نشود، لااقل ذهنم قدری خلوت میشود.
5. هروقت زمین خوردید، کار را از همان نقطه از سر بگیرید
بهنظرم یکی از فاجعهترین کارها این است که بخواهیم تمام عقبماندگیهای اخیر را یکجا جبران کنیم. این کار باعث میشود در یک زمان کوتاه فشار زیادی به مغزمان بیاوریم و بعد برای باقی روزها یک ذهن خسته روی دستمان بماند.
هروقت که از برنامه عقب میافتم تمام تلاشم را میکنم تا گول وسوسههای کمالگرای درونم را نخورم و یکی یکی به کارها برسم. اصلا انگار که هیچ وقت عقب نیافتدهام، کار را از همان نقطهای که رها شده بود از سر میگیرم. (گاهی جبران نکردن بهتر است)
البته گاهی برای برخی کارها زمان نهایی داریم و باید کار را تحویل بدهیم. با این وجود حتی در همان زمانها هم بهتر است که مهمترین کار را برداریم و از همان شروع کنیم، به همراه تلاش برای فکر نکردن به باقی کارها.
6. اولویتبندی کنید
اهمالکاری یکجور ناتوانی در اولویتبندی کردن است. ما به جای اینکه برویم سراغ کار مهم، میرویم سراغ کار کمتر مهم، یا یک کار بیهوده. پس کارها را در زمان درست انجام نمیدهیم.
برای رفع این مشکل باید حواسمان به تاریخها و فعالیتها باشد. یک توجه آگاهانه. چک لیست داشته باشید و کارهایتان را یادداشت کنید.
اصلا همین حالا یک برگه بردارید و شروع کنید به نوشتن تمام کارهایی که دارید. فرقی نمیکند در چه زمینهای، حالا ببینید که کدام مهمتر است، چه کارهایی را باید تا چه زمانی تمام کنید، کدام کارها باید همین امروز یا همین هفته تمام شوند. بعد تلاش کنید برای امروز فقط 3 تا از مهمترین کارها را بردارید و بروید سراغ انجامشان دادنشان. بعد اگر وقتی اضافه آوردید میتوانید 3 کار دیگر بردارید. اما حواستان باشد که قرار نیست در طول یک روز تمام مدت مشغول نوشتن باشیم یا مدام از این گوشه به آن گوشه بپریم. (روزانه بیشاز 3 اولویت نداشته باش)

7. از یک تقویم محتوایی استفاده کنید
خیلی وقتها نداشتن زمان نهایی برای اتمام کار باعث میشودکه ما اتمام کار را مدام عقب بیندازیم، یا اصلا شروعش نکنیم. این مشکل برای یک نویسنده میتواند کاری کند که تا ابد درجا بزند. پس بهتر است یک تقویم محتوایی داشته باشید.
لازم نیست کار خاصی بکنید، میتوانید یک پلنر هفتگی یا ماهانه بخرید، میتوانید یک سالنامه بخرید یا اصلا فقط یک برگه بردارید و با کشیدن یک جدول، نام پروژه و زمان تقریبی برای تمام کردنش را مشخص کنید.
برخی پروژهها ممکن است طولانی یا شامل چند بخش باشند پس به جای اینکه یک زمان طولانی برایشان درنظر بگیری، آنها را به چند مرحلۀ کوچکتر تقسیم کن.
تلاش برای پایبندی به این تاریخها میتواند ما را منظمتر نگه دارد.
8. کار را از زندگی جدا کنید
برای یک نویسنده، بهخصوص از نوع خانهدار یا شاغلش، مشخص کردن یک زمان برای نوشتن یک چالش اساسی است.
شما میتوانید از زمانهای کوچکی که در طول روز گیرتان میآید بهره بگیرید اما برای داشتن تمرکز درست و حسابی، لازم است که یک زمان مشخص روزانه برای کار نوشتن داشته باشید.
این زمان میتواند هر زمانی باشد، فقط باید یک زمانی باشد که میدانید کمترین مزاحمت را خواهید داشت. و میزانش هم با توجه به شرایط و توانتان باشد.
شاید خیال کنید که حتما به روزی 8 ساعت نیاز دارید اما اگر فقط روزی 2 ساعت زمان بگذارید، آن هم هر روز به نتیجۀ بهتری میرسید تا اینکه بخواهید 5-6 ساعت کار کنید اما هیچ وقت گیرش نیاورید.
اصلا بهنظرم داشتن یک زمان طولانی پشت سر هم همیشه جواب نمیدهد. چقدر میتوانی بنشینی پشت مانیتور و روی کلیدها ضربه بزنی؟ ترجیح من این است که اگر به زمان بیشتری نیاز داشتم آن را تقسیم کنم، برای مثال یک نشست 3 ساعته در ابتدای روز و یک نشست 2 ساعته میانه یا نزدیک به انتهای روز.
درضمن زمانی که میروید سراغ نوشتن تلاش کنید فقط به نوشتن فکر کنید. حتی اگر صدبار از جایتان بلندتان کردند!
9. چالش ایجاد کنید تا انگیزه بگیرید
چند روزی بود دل و دماغ نوشتن نداشتم. همین مقاله افتاده بود یک گوشه خاک میخورد و در چنگال اهمالکاری اسیر شده بودم. به یک تنوع نیاز داشتم، پس تصمیم گرفتم مقاله را کنار بگذارم و بروم سراغ بازنویسی یک داستان کوچک و نسبتا قدیمی. قصد داشتم آن را برای نقد بفرستم. این برایم یک چالش بود که انگیزۀ نوشتن را از نو قدری درونم بیشتر کرد.
گاهی شاید نیاز دارید که دستهجمعی بنویسید، بروید سراغ تقلید از یکی از داستانهای محبوبتان، در 30 روز 30 داستان بنویسید، در یک ماه یک کتاب بلاگ کنید یا بهطور مستمر در یک نشست شرکت کنید.
ببینید چه چالشی هنرمند درونتان را تحریک میکند؟
10. پاداش را فراموش نکنید
هرچقدر هم بدون انگیزۀ بیرونی کاری را انجام بدهید، باز هم دریافت پاداش میتواند حسابی سرشوقتان بیاورد. باور کنید بعداز انجام یک چالش یا پشت سر گذاشتن یک پروژۀ نفسگیر ما شایستۀ یک جایزۀ هرچند کوچک هستیم.
این پاداش حتی میتواند یک دوره استراحت حسابی باشد. بینید هنرمند گرسنۀ درونتان در ازای تحمل کردن این همه فشار خواستار چیست؟
هنرمند من دلش یک روز تمام فیلم دیدن میخواهد!
سلام چه مطلب خوبی بود. من هر چقدر هم خسته باشم یا زمان نداشته باشم تلاش میکنم تا دو کار را در روز حتما انجام دهم.
صبحها را با نوشتن صفحات صبحگاهی شروع میکنم و شبها را با نوشتن وقایع روزانه به پایان میبرم.
گاهی از دل همین وقایع روزانه پستی هم برای وبلاگ ساخته میشود. ممنونم
سلام مریم جان
چقدر خوبه که سهمیهٔ ثابت برای خودت تعریف کردی.
بله! گاهی از میون همین سردستی نوشتنها ماده یا ایدهٔ یک پست خوب به ذهنمون میرسه:)
آفرین زهرا جان
چقدر عالی و جامع موضوع رو گذاشتی زیر شیشه تشریح و راهکارهای کاربردی دادی
سلام بر زهرای عزیز
اینجانب شادمان است که برایتان مفید بوده:)