ایده یابی

نور و نوا
و در آن هنگام که هیچ نیست،
نوری میتابد.
و از هیچ
چیزی پدید میآید بر صفحۀ خالی.
شاید کلمهای باشد از یک داستان،
نتی باشد از یک موسیقی،
یا طرحی باشد برای آفرینش چیزی،
شاید هم رنگی برای خلق یک عالم.
آن هنگام که گمان میکنی هیچ نداری
در همان نزدیکی،
چیزی انتظار میکشد،
برای کشف شدن
برای دیده شدن
برای به صفحه کشیده شدن.
یک بو
یک نوا
یک اسم
یک شکلِ بیشمایل،
هرچیزی میتواند باشد.
یک یادِ دور،
یک زندگی نزیسته
یک خوابِ شگفت
گلی در دست گل فروش
برگی رقصان بر دامان چمن
یا نوری لرزان بر شیشۀ پنجره.
تمام جهان حرفی است برای گفتن،
نوایی برای شنیدن،
و طرحی برای آفرینش.
زهرا بیت سیاح
0