نظر دیگران ارزانی خودشان!
شاید شما هم از آن دست آدمهایی باشید که میگویند آنچه را که خود صلاح بدانم انجام میدهم و برای نظر و اظهار فضل دیگران پشیزی ارزش قائل نیستم.
اما آیا واقعیت هم به همین شکل است؟
خیلی وقتها نیست. من یک عمر داشتم میگفتم نظر دیگران ارزانی خودشان و بعد یکهو چشم باز کردم و دیدم هرچه کرده بودم برای نظر دیگران بود. از برخی چیزها چشم پوشیدم و برخلاف میلم به سمت برخی چیزهای دیگر رفتم. بحث مصلحت و تفکر منطقی نبود. همۀ اینها توجیح بود. اصل قضیه این بود که میخواستم دیگران را راضی نگه دارم.
میترسیدم مستقیم بروم سراغ آنچه خود میخواستم. پس، از دو سر قضیه میزدم و سعی میکردم به یک نقطۀ میانی، به یک سازش، برسم.
ما همینطور زندگیمان را حرام میکنیم. نظر دیگران برایمان مهم نیست. اما مهم است که در فلان مجلس چطور به چشم بیاییم. برایمان مهم نیست که دیگران چه دوست دارند، اما وقتی قرار است مهمان بیاید آنگونه پذیرایی میکنیم که جایی برای حرف و حدیث نماند.
میدانی؟ فکر نکنم بشود از دست این موضوع خلاص شد. خواهی نخواهی همیشه دنبالمان است.
هرچه قدر هم که تفکر مستقلی داشته باشی باز یک جاهایی نمیتوانی نظر دیگران را نادیده بگیری.
البته که همیشه هم این موضوع بد نیست. مشکل از آنجا شروع میشود که این نظر به باقی چیزها ترجیح داده بشود.
اگر قرار باشد به نظر هیچ کس اهمیتی ندهیم باید برویم توی یک غار دور افتاده زندگی کنیم.
چیزی که ما هستیم را همین نظرها و واکنشهاست که میسازد.
هنر این است که بتوانیم نظر بیخود و پرت را تشخیص بدهیم و از آن دوری کنیم. وگرنه هر نظری به خودی خود بد نیست.
نظری بد است که ما را از آنچه خواست قلبیمان است دور کند.
جملۀ زیر را بسیار دوست میدارم:
در هیچ شغلی آیندهای نیست. آینده در فردی است که آن شغل را دارد. (جرج کرین)