مهم است که انسان تسلیم نشود

۳۵ سال پیش خانم ریتا مونتالیچنی نوبل پزشکی را می‌گیرد. آن هم در سن ۸۰ سالگی.
ریتا در دوره موسیلینی در یک خانواده یهودی زندگی می‌کرده. در سال ۱۹۳۸ موسیلینی یهودیان کشورش را از کار و تحصیل منع می‌کند و این موضوع کار را برای ریتای ۲۹ ساله سخت می‌کند. اما او در آن دوران و تا پایان جنگ جهانی دوم در آزمایشگاهی که کنج خانه‌اش بود به فعالیت‌هایش در زمینه عصب‌شناسی ادامه می‌دهد.
ریتا با وجود تمام سختی‌ها و موانع به راهش ادامه می‌دهد. بارها مجبور می‌شود جابجا شود اما هیچ چیز او را متوقف نکرد. تا اینکه در سال ۱۹۸۶ جایزه نوبل را بخاطر کشف عامل عصبی رشد که ساختاری پروتئینی دارد و عامل اصلی رشد سلول‌های عصبی است را دریافت کرد.
ریتا تا ۱۰۳ سالگی عمر کرد و در سال ۲۰۱۲ به ایستگاه آخر زندگی‌اش رسید. گفته‌اند دو روز بعد از آخرین سالگرد تولدش در فیسبوک نوشته که مهم است که انسان در زندگی تسلیم نشود و به دام میانمایگی و انفعال نیفتد.

در این دو روزی که من با ریتا مونتلیچنی آشنا شده‌ام حسابی به خودم فکر می‌کنم. چقدر شبیه ریتایم؟ چقدر ایستادگی می‌کنم؟ آیا اگر جای او بودم اینقدر ادامه می‌دادم؟ حالا چه؟ آیا شرایطم هزار برابر بهتر از ریتا نیست؟
چیزی که نظرم را حسابی جلب کرده این پشتکار در شرایط سخت است. در سالی که نوبل را برده ۸۰ سال داشته. ریتا نشان داده که برای رسیدن به هدفی که برایت مهم است سن و سال هیچ مطرح نیست.
ریتا در دوران موسیلینی، در دوران جنگ، در شرایط سختی که هرکسی براحتی از زندگی سیر می‌شود، که خیلی‌ها خیلی کارها را رها می‌کنند، ماند. او زنده ماند و ادامه داد. او وا نداد. تسلیم نشد، نگفت که توی این اوضاع چه کسی به سلول‌های عصبی اهمیت می‌دهد. نگفت که در این شرایط چطور کار کنم؟ نگفت تجهیزات فلان و بهمان نیاز دارم و کنج خانه هیچ کاری نمی‌شود کرد. چه زمانی که اوضاع خراب بود و چه زمانی که اوضاع رو به بهبود رفت. انگاری شرایط دنیای بیرون روی ریتا اثری نداشت. اجازه نداد یأس و خشمی که در جریان بود به درونش نفوذ کند و از پا بیندازتش. او نزدیک به ۴۰ سال یا شاید هم بیشتر ادامه داد. روی تحقیقش ماند.
این امید و پشتکار مرا حیرت‌زده می‌کند. چگونه می‌شود که کسی سال‌های طولانی را در یک مسیر باقی بماند؟ تمام سختی‌ها را تاب بیاورد و زندگی‌اش را بگذارد وسط؟
برای منی که به یک تق وا می‌روم، منی که مدام بهانه‌ها را ردیف می‌کنم و زود ناامیدی قلبم را پر می‌کند و به سختی می‌توانم جلوی ناله‌هایم را بگیرم و خودم را از نو بیندازم توی مسیر، ریتا الگوی خوبی است. یک عصب‌شناس که جنگ و محرومیت و تبعیض و کلی چیز دیگر نتوانست مانع ادامه دادنش بشود. یک جنگجوی حقیقی.
نمی‌دانم ریتا در ابعاد دیگر زندگی‌اش چقدر موفق بوده، اما همین برش از زندگی‌اش برای من الهام بخش است. ریتایی که متوقف نشد و برای کارش آنقدر ارزش قائل بود که سختی‌ها را به جان بخرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *