من و خرده عادت‌ها

برهمگان واضح و مبرهن است که برنامه‌ریزی مسئله‌ای مهم و اساسی است. چرا که با برنامه‌ریزی می‌شود روند انجام وظایف و تکالیف را مدیریت کرد.

من از نظر خودم، همیشه استاد برنامه‌ریزی بوده‌ام و هستم. اگر مرا به حال خودم رها کنند تا سال آینده همین موقع را روزبه‌روز برنامه‌ریزی می‌کنم!

ولی آیا توانایی در برنامه‌ریزی به تنهایی اهمیت چندانی دارد؟ گمان نمی‌کنم.

برنامۀ خوب برای هر کسی ملاک‌های مختلفی دارد. ولی از نظر من مهم‌ترین رکن و اصلاً شرط اصلی یک برنامۀ خوب، امکان اجرای آن است. نمی‌شود که ساعت‌ها سرِ خط‌کشی و تقسیم‌بندی وقت بگذاری و بعدش هیچی که هیچی.

آری بنده یک عدد استاد برنامه‌ریزی هستم که در عمل چندان پایبند به برنامه‌هایم نیستم.

یکی از معضل‌های من، برنامه‌ریزی کردن برای ایام امتحانات است. معمولاً آخر هرشب دارم یک سری از منابع را حذف می‌کنم و می‌اندازم برای روز بعد.

راستش را بخواهید، غالباً بیش از دو هفته سرِ این برنامه‌ها نمی‌مانم.

خیلی کارها را خواسته‌ام انجام بدهم ولی نتوانستم به عادات روزانه و یا ثابتم تبدیلشان کنم. چون می‌خواسته‌ام در کم‌ترین زمان ممکن به نتیجه برسم.

بعد از یک هفته استفادۀ خودآگاه از خرده عادت‌ها دارم کمال‌گرایِ عجولِ درونم را آرام می‌کنم تا به جای حرص خوردن بابت تمام کردن هرچه زودتر، از فرایند و مسیر، لذت ببرد. چه اهمیتی دارد که برنامه ورزشی‌ام با روزی پنج عدد طناب زدن ناقابل شروع شود؟ یا اینکه تنها روزی یک صفحه از پیش‌نویسی را که یکسال بود داشت خاک می‌خورد، بنویسم؟

حالا یک هفته است که آن برنامه ناقابل ورزشی با لذت انجام می‌شود. می‌دانم کم است ولی بهتر از این است که بعد از دو سه روز درد بپیچد توی ساق پاهایم و بعد از هر بار طناب زدن تا چندین دقیقه نفسم بالا نیاید و کم‌کم از زیرش در بروم. حالا اما می‌توانم هر روز بدون اذیت شدن طنابم را بزنم و هفته به هفته مقدارش را کمی بیشتر کنم.

خیلی سال است که قرار است ذره ذره ورزش را شروع کنم. ولی امسال دیگر باید پایش بایستم.

و آن پیش‌نویس هم حالا شده 9 صفحه. پیش نویس اولیه‌ای که بیشتر شبیه خلاصه بود و یکسال افتاده بود ته اولویت‌هایم. چه ایرادی دارد اگر این روزی یک صفحه محتوای دندان‌گیری نداشته باشد؟ قرار نیست که بفرستمش برای ناشر. یا نامزد جایزۀ ادبی بشود. فقط قرار است لذت ببرم از این اینکه بالأخره طلسمش شکسته می‌شود.

چند وقتی است که مشغول خواندن کتاب گفت‌وگو نویسی هستم. گاهی تمام کردن یک فصل دو سه هفته طول می‌کشد. واقعاً یادم نمی‌آید که چه زمانی این کتاب را آغاز کردم. حالا اما با روزی فقط یک تمرین، دیروز تمرین‌های فصل چهار تمام شد و از امروز می‌روم سراغ فصل پنجم.

خرده عادت‌ها شاید کُند باشند و باب میل ما کمال‌گرایان عجول نباشند، ولی تنها راه درمانِ این عجولِ لجوج، آهسته و پیوسته رفتن است. آنقدر آرام و باتکرار انجامش بدهی، که دیگر مثلِ مسواک زدنِ قبل خواب، بشود جزو کارهایی که بدون فکر چندانی انجامشان می‌دهیم.

ما کمال‌گراها پر از حسرتیم. حسرتِ کارهایی که نیمه رها کردیم یا هرگز آغاز نکردیم. خرده عادات می‌توانند راهی باشند برای جبران.

برای این یک ماه پایانی سال می‌خواهم برنامه‌ای بریزم از نوع معمول‌گرایی. ایده‌آل من این است که اینقدر کمال‌گرا نباشم. البته نه که فکر کنید یک فرد نمونه‌ام. همین کمال‌گرایی کار داده دستم. بیشتر از عمل کردن برنامه می‌ریزم، حسرت می‌خورم و نق میزنم به جان خودم و بقیه.

این یک ماه را می‌خواهم معمول‌گرایانه زندگی کنم. هر روز برنامۀ سَبُکَم که طبقِ اولویت‌هایی واقعی چیده شده کامل انجام بشود و شب که به زیر پتو می‌خزم، از خودم و عملکرد آن روزم راضی باشم.

شاید اگر همین یک ماه را ایستادگی کردم و مزۀ معمول‌گرایی رفت زیر دندانم، کمال‌گرایی را بوسیدم و گذاشتم کنار.

2 نظرات در مورد “من و خرده عادت‌ها

    • نویسنده گراواتار (gravatar)

      بر من واضح و مبرهن نبود :)) خانوم سیاح
      معمول‌گرایانه 🙂
      خانوم دکتر آینده ـ خودت میدونی کمالگرایی رو یک شبه نمیشه بوسیدش و کنار گذاشتش !
      همینکه آگاهانه سعی‌ات رو میکنی ـ خودش نشونه‌ی خوبی ست و مطمئنن با تداووم میره زیر دوندون‌ت ! [یک کمالگرای سابق]
      امیدوارم ک خرده عادت‌هات زیاد بشه و حالِ دل‌ت هم خوش‌تر !

    • نویسنده گراواتار (gravatar)

      خانم دکتر آینده؟!
      بله یک شبه نمی شه از شرش خلاص شد.
      ممنون بابت آرزوی خوبتون:)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *