من بَدَم | احساس گناه مانع عزتنفس است
تا بهحال شده فکری از ذهنت بگذرد که باعث شود وحشت کنی؟ فکری در مورد خودت. مثلا آروزی مردن کسی، یک.قضاوت خصمانه یا چیزی شبیه به آن.
یا اینکه در میان بحث و جدل یکهو چیزی از دهانت در برود. مثلا از روی خشم و بعد تا چند روز خودت را سرزنش کنی که این چه کاری بود؟
در این وقتها چه احساسی به ما دست میدهد؟
احساس شرم
ما شرمنده میشویم. سرتاپایم داغ میشود. یا شاید هم از سرمایی نامعلوم یخ ببندد. نفسمان بریده میشود و دلمان میخواهد از دیدهها پنهان شویم.
گاهی پیش میآید که کار اشتباهی از ما سر بزند. بعد هم پشیمان میشویم و احساس گناه میکنیم. میشد آنقدرها هم تند نرویم. یا کار را بهتر انجام بدهیم. احساس میکنیم کم گذاشتهایم یا اینکه کار بدی کردهایم و این یعنی آدم بدی هستیم.
احساس گناه یک چیز طبیعی است. ما موجوداتی هستیم که قدرت انتخاب دارند. پس باید مسئولیت آنها را به گردن بگیریم. در نتیجه احساس گناه بعد از یک خرابکاری تا حدی طبیعی است. مشکل از جایی شروع میشود که ما مدام آن را در ذهنمان مرور میکنیم و هربار حس شرم سرتاپایمان را میپوشاند. «عجب آبروریزی شد!»
وقتی مدام خودمان را سرزنش مکنیم چه میشود؟ بار بعدی سعی میکنیم که کوچکترین خطایی ازمان سر نزند و همه چیز تمام و کمال و آیده آل پیش برود. آیا میشود؟ برای من که معمولا جواب منفی بوده! هرچه بیشتر به خودمان سخت بگیریم هربار اضطرابمان بیشتر میشود و بیشتر خرابکاری میکنیم.
جدای از این تکرار مداوم، این فکر که من بیدست و پایم و مایۀ آبرو ریزی، باعث میشود به این نتیجه برسیم که خودِ وجود ما مشکل اصلی است. این من هستم که بد است. این من هستم که لیاقت زیستن و خوب زیستن را ندارد.
فکر اینکه «من بدم»، حالا در هر زمینهای، باعث میشود به مرور به این نتیجه برسیم که تمام وجود ما بد است.
این فکر و باور به مرور جلوی فعالیتهایما ن را میگیرید و ما را به انفعال میکشاند.
واکنشهای افراد به این احساس متفاوت است. اما اصل قضیه یکی است.
نظر شما چیست؟
تعریف شما از احساس گناه و شرم چیست؟