
مقدمهای بر داستانهای کارآگاهی
داستان کارآگاهی شاخهای داستانهای پلیسی (شما بخوانید همان جنایی!) است که در آن اغلب قتلی رخ میدهد. داستانهای کارآگاهی گزینۀ خوبی برای ترکیب با داستانهای معمایی هستند. معمولاً هم در داستانهای معمایی جنایی، کارآگاهی حضور دارد و یا اینکه داستانهای کارآگاهی و پلیسی را با یک پیرنگ معمایی پیوند میزنند.
اصل ماجرا در داستانهای کارآگاهی این است که یک «کارآگاه» حالا چه حرفهای چه غیرحرفهای، درمورد قتل یا جرمی که رخ داده تحقیق میکند تا عوامل آن را شناسایی کند.
طبق کتاب «داستانهای پلیسی» نوشتۀ «جمال میرصادقی»، داستانهای کارآگاهی را در سیر تاریخی میتوان به دستههای زیر تقسیم کرد:
- داستانهای کارآگاهی در ادبیات کهن
- داستانهای کارآگاهی قدیمی چینی
- داستانهای کارآگاهی قدیمی عربی
- داستانهای کارآگاهی قدیمی غربی
- رمان کارآگاه خصوصی
- داستان کارآگاهی وارونه
- انواع دیگر
اگر رد داستانهای کارآگاهی را بگیرید به نوشتههای کهن و داستانهای فولکلوریک و داستانهای مربوط به پیامبران میرسید. از نوشتههای ازوپ، سیسرون و ویرژیل تا داستان حضرت دانیال نبی در داستان «بل و اژدها» که داستانی شرقی است.
«چنین روایتهایی همه برمحور خاص عناصر داستان کارآگاهی میگردد و دربرگیرندۀ معما و رازی در پیرامون قتلی است، دایرۀ بستهای از هول و ولا است که بهتدریج گذشتۀ از چشم افتادهای را آشکار میکند.
گفته شده که قدیمیترین داستان کارآگاهی قصۀ «سه سیب» در هزار و یک شب است. قصه این است که مرد ماهیگیری صندوقی در بسته را در دجله پیدا میکند و درون آن جسد قطعه قطعه شدۀ زن جوانی را پیدا میکنند. هارونالرشید به وزیرش، جعفر برمکی، دستور میدهد که راز این جنایت را ظرف سه روز حل کند وگرنه او را اعدام خواهد کرد.البته در این داستان جعفر با کارآگاههایی که میشناسیم تفاوتی دارد. او خودش میلی به حل این معما ندارد. بلکه جانش درخطر است. عاقبت زمان تمام میشود. اما در آن لحظات آخر جعفر با سرنخی که پیدا کرده میتواند نجات پیدا کند. قاتل پیدا میشود به قتل اعتراف میکند.
«در ادبیات قرون وسطا هم در کتابهای دکارون» اثر بوکاچیو و «قصههای کانتر بوری» نوشتۀ چاسر آثار برجا مانده از گذشتهای را نشان میدهد که تقریباً کیفیت داستانهای کارآگاهی را دارد. همچنین میان مأمورهای داستانهای اسرارآمیز، جاسوسی و مهیج با شخصیت عیارهای قصههای بلند عامیانۀ فارسی شباهتهایی وجود دارد و هر دو در خدمت و کارگزار مافوقی هستند و برای رسیدن به هدفهای آنها، اعمال مشابهی از آنها سر میزند.»
«ویژگیهای بسیاری از آنچه در این داستانها آمده، در انواع دیگر داستانها تکرار میشود… گفتهاند که در قلب این داستانها همیشه مرگ مرموزی وجود دارد. همیشه دایرأ بستهای از هول و ولاها در آن هست (بهنحوی که امکان طرح هیچ پرسشی دربارۀ کسی وجود ندارد که از خارج بدون هیچگونه ارتباط منطقی به صحنه وارد شود و عملی را انجام دهد، همانطور که در زندگی واقعی اتفاق میافتد.) و هریک از این هول و لاها باید بهگونهای ارائه شود که انگیزۀ قاتل را برای ارتکاب جنایت باورپذیر و منطقی نشان دهد و همچنین برآورد معقولی از نحوۀ قتل داده شود. دست آخر شخصیت مرکزی، کارآگاهی است که باید معما را حل کند و با استنتاجهای منطقی و یا وقایع نسبتاً قابل قبولی قاتل را بشناساند.»
البته همیشه قرار نیست یک قتل، هستۀ اصلی داستان باشد. شاید ماجرا یک دزدی سنگین باشد. مثل داستان «سنگ ماه» اثر ویلکی کولینز که در آن بتنها سرقت الماس رخ میدهد. آن هم بدون خون و خونریزی! اما الماس شئ گرانبهایی است. پس اهمیت مسئله بالاست. خواننده باید احساس کند درحال خواندن ماجرای مهم و باارزشی است. همین باعث کشش و جذب مخاطب میشود که تا پایان همراه داستان باقی بماند.
تعلیق عنصر مهمی است که داستان را خواندنی نگه میدارد. کنجکاوی در این مورد که «چه خواهد شد؟». مورد مهم بعدی انگیزه است. چرا چنین جرم، یا قتلی، رخ داده؟ انگیزه باید منطقی باشد. لااقل در جهان داستان و از دید خودِ کاراکتر. هدفی که باعث شده این کاراکتر دست به چنان جرمی بزند. انگیزه هرچیزی میتواند باشد.
در مجموع برای ایجاد یک دایزۀ بستۀ هول و ولا به چهار گزینه نیاز داریم: فرصت دستیابی، انگیزه، ارائه قتل، امکان ارتکاب چنان قتل خاصی. و بعد هم دو مورد ضرور دیگر: دستیابی منطقی به دلیل ارتکاب قتل و دستیابی منطقی به مقاصدی که موجب ارتکاب قتل شده.
منبعک داستانهای پلیسی / جمال میرصادقی
اشاره به معما بودن زندگی رو دوست داشتم.
و منی که یادش نمیاد این کجای متن بود! :))
ممنون از دقت نظرت