
مرور سالی که گذشت و کلمهای برای سال تازه؛ تجدید حیات
یک سال پیش در همین روزها بود که با خیالی خوش یک برنامۀ بلندبالا برای سال نو ریختم. به نظرم کارهای زیادی نبودند، منتها زمانی که ماهها از پس هم گذشتند تازه متوجه شدم دستیابی به برخی از آن اهداف، به تنهایی به بیش از یک سال زمان نیاز دارند.
آیا سال بدی بود؟ تنبلی کردم؟ به هیچ چیزی نرسیدم؟ قصد ندارم تمام سالم را اینجا لیست کنم، اما اگر دهن کمالگرای درونم بسته بماند، میتوانم ادعا کنم که سال خوبی بود. البته از این منظر که کلی کار انجام دادم و تقریبا به تمام اهدافی که معین کرده بودم رسیدم. حالا قدری پایین و بالاتر.
اما بزرگترین درسی که امسال گرفتم این بود که لازم نیست کارهای مهم یا بزرگی بکنم، نیازی نیست تمام سال را بدوم یا به خودم زیادی فشار بیاورم، حق این را دارم که قدمهای کوچک و آرام بردارم و به خودم اجازۀ اکتشاف بدهم.
کلمۀ سالم استمرار بود. تصمیم گرفته بودم در همان مسیری که مشخص کردهام بمانم، بدون بیراهه رفتن و عقبگردن کردن و تجدیدنظر. اما همان چسبیدن به مسیری از پیش تعیین شده باعث شد درجا بزنم، عقبگرد کنم و آخر سر به بیراهه بروم!
درس بزرگ دیگری که گرفتم این بود که تغییر دادن مسیر نباید باعث شرمندگیام بشود. ما مسیر را برای رسیدن به هدف انتخاب میکنیم، این طبیعی است که به مرور زمان متوجه بشویم مسیرمان با هدف همخوانی زیادی ندارد یا اینکه طی کردن شیب آن مسیر از توانمان خارج است. ما حق این را داریم که برای رسیدن به هدفمان مسیرمان را تغییر بدهیم، اما به شرطی که پیش از هرچیز به خوبی هدفمان را شناخته باشیم.
برای سال تازه میخواهم به خودم آزادی بیشتری بدهم. میدانم هدف اصلیام چیست، میدانم چه چیزهایی میتوانند حالم را بهتر کنند، پس چه عیبی دارد اگر به جای چسبیدن به یک مسیر مشخص، گاهی از مسیرهای مختلف عبور کنم؟ چرا به خودم فرصت کشف مسیرهای دیگر را ندهم؟
بعد از چند روز فکر کردن به این نتیجه رسیدم که سال جدید، باید برای من سال تجدید حیات باشد؛ تا بتوانم همه چیز را از نو شروع کنم.
چند روز پیش با یکی از دوستان قدیمیام صحبت میکردم به نکتۀ جالبی اشاره کرد: «دبیرستان رو یادته؟ اصلا به چیزی که الان هستیم و میخوایم فکر نمیکردیم.» جملهاش باعث شد یادم بیاید که تغییر اساس طبیعت است. هربار از نو آغاز میکند و هر شروع با قبلی و بعدی متفاوت است. یک اکوسیستم پویا که مدام درحال تغییر است. پس چطور انتظار دارم که بتوانم برای یک سال یا ده سال آینده همه چیز را انتخاب کنم و به همان پایبند بمانم و جلوی هرتغییری قد علم کنم؟
من با برنامهریزی بلند مدت مخالف نیستم، خوب است که آدم یک چشمانداز داشته باشد تا بتواند مسیرش را انتخاب کند، اما گاهی مجبوریم تغییر را قبول کنیم. معلوم نیست چه اتفاقهایی رخ بدهد و چه چیزهایی درونمان تغییر کند، مصممتر بشویم یا دل بکنیم، اما این اتفاق میافتد و لازم است بتوانیم با آن کنار بیاییم.
کاری به لحظات بیانگیزگی و خستگی ندارم. منظورم آن وقتی است که تلاشهایت به هیچ جا نمیرسد و در یک دور باطل درجا میزنی. در چنین زمانهایی لازم است از خودمان بپرسیم حاضریم همچنان ادامه بدهیم؟ حتی اگر 5 سال یا بیشتر طول بکشد؟
گاهی هم تنها کاری که باید انجام بدهیم جابهجا کردن اولویتهاست. بارها برایم پیش آمده آنقدر غرق برنامهریزی و تحقیق شدهام که یادم رفته هدف اصلی چه بوده و کاری که مشغولش هستم چقدر میتواند مرا به آن نزدیک کند.
یک وقتهایی هم مجبوری بروی سراغ مسیرهایی که کمتر لذتبخش یا ایدهآل است اما میتواند سرعت رسیدن به هدفت را بیشتر کند. پس لازم است به موانع و ابزارهای مورد نیاز هم نگاهی بیندازی. پیش از اینکه پیشنیازها مهیا شده باشند، نمیتوانی کار بزرگی عرضه کنی. و در چنین زمانی عاقلانه نیست که تمام انرژیات را حرام دور خود چرخیدن کنی.
خلاصه که بله! قصد دارم برای امسال بیش از هرچیز روی تجدید حیات تمرکز کنم و فقط یک هدف برای تمام سالم داشته باشم. از خودم هیچ انتظاری ندارم به جز اینکه بتوانم به این هدف برسم و اجازه بدهم مرا در مسیرهای تازه بیندازد و با دنیاهای تازه آشنا کند.
کلمۀ شما برای سال تازه چیست؟
سلام گلم
سایتم و مدیریت کردن درست اون کلمه سال من است چون در قبل این گمونم مطالعه باید بکنم، بنویسم و پروژه های ناتمامو کامل کنم
سلام بر شما:)
پس میشه گفت درواقع قصد داری کارای ناتموم رو به سرانجام برسونی، فکر بشه تو «تکمیل و ادامه» خلاصهاش کرد.
ممنون که مثل همیشه همراهی، امیدوارم سال خوبی رو در پیش داشته باشی:))
چه خوب جمع و جورش کردی . عالی. تکمیل و ادامه خوبه