
ما با دیدن یاد میگیریم | عزتنفس در نظریۀ بندورا
آلبرت بندورا یک روانشناس است که نظریۀ معروف «یادگیری اجتماعی» را مطرح کرد.
طبق این نظریه ما بخشی قابل توجهی از اعمال و رفتارمان تحت تأثیر چیزهایی است که دیدهایم و شنیدهایم.
حالا شیرجه میزنم به بحث اصلی:
وقتی پای آسیب روانی و فشار روانی وسط میآید خیال میکنیم که حتماْ فرد بهشکلی مستقیم مورد آزار قرار گرفته. برای مثال توی مدرسه مسخرهاش میکردند و دستکم یکی از والدین یا اعضای خانوادهاش هم چنین رفتاری با او داشته.
بیاید یک قدم به عقب برگردیم. رفتار و واکنش ما به محیط بیرون براساس تجربه است. من چند بار و یا حتی شاید فقط یکبار در یک موقعیتی قرار میگیرم. هربار که واکنشی نشان میدهم یک تجربه برایم ثبت میشود که این واکنش چقدر موفقیتآمیز بوده. پس هرکدام که بهتر جواب بدهد ثبت میشود و به یک گزینۀ پیشفرض تبدیل میشود. یعنی اگر دوباره همان اتفاق یا اتفاقی مشابه رخ بدهد اولین پاسخ من این خواهد بود.
خب حالا بیایید کودکی را تصور کنیم که نمرۀ بدی در یک امتحان میگیرد. اگر این اتفاق پیش از این هم برایش رخ داده باشد ترس میافتد به دلش و مضطرب میشود. اگر هم تا به حال چنین چیزی را تجربه نکرده باشد به احتمال زیاد تجربیات دیگران را تعمیم میدهد به موقعیت خودش.
برای مثال میبیند که یکی از همکلاسیهایش گریه به راه انداخته و میگوید اگر بابایم این نمره را ببیند حسابی دعوایم میکند.
کودک قصۀ ما هم این تجربه را قرض میگیرد و توی دلش خالی میشود که حتماً من نیز تنبیه خواهم شد.
این قصه را میتوانیم بیشتر بسط بدهیم.
نوجوانی را درنظر بگیرید که میبیند بچههای دیگر بابت سر و وضع یکی از بچهها حسابی مسخرهاش میکنند. خب نوجوان ما بیشتر حواسش را جمع سر و وضعش میکند تا یک وقت توسط آنها مسخره نشود.
کارمندی را درنظر بگیرید که شاهد توبیخ یکی از همکارانش است. خب حواسش را بیشتر جمع میکند تا توی دردسر مشابهی نیفتد.
اینها مثالهای کوچکی بودند. شما خودتان مابقی را حساب کنید!
فکرش را بکنید که ما هر روز بهغیر از آدمهای حقیقی با چند آدم غیرحقیقی روبهرو هستیم؟ فقط بحث فضای مجازی نیست. حتی فیلم و کتاب هم تأثیر مشابهی دارد. ما میبینیم که یک شخصیت به این دلایل و به این شکل مورد آزار قرار میگیرد. حالا ما کلی گزینۀ پیشفرض عمل نشده داریم. گزینههای پیشفرضی که هیچ معلوم نیست چقدر درست و خوب کار میکنند.
اما ذهنمان در موقعیتهای مشابه به کمک همانها موقعیت را تحلیل میکند، راههای ممکن را میسنجد و یک مشت قصه میسازد تا بتواند اوضاع را پیشبینی کند.
این قابلیت گاهی خوب است و گاهی مخرب است.
من براساس تجربۀ یک شخص دیگر تصمیم میگیرم. شاید اگر طرف مقابل یک شخص دیگر باشد نتیجۀ یکسان حاصل نشود. شاید من بتوانم برخلاف دیگری از پس آن موقعیت بربیایم.
شاید مادر من، رئیس من یا همکلاسیهای من نظر یا واکنش متفاوتی داشته باشند. آخر همۀ آدمها که مثل هم فکر نمیکنند.
یکی از واکنشهای مخرب همین است که همه چیز را تعمیم بدهیم به هم. گفتم که، یکجاهایی این خوب است. میتوانیم قوانین مدنی را درنظر بگیریم. کسی که میداند مجازات فلان کار خلاف چیست و عاقبت مجرمان را دیده باشد بیشتر احتمال دارد که قانون را رعایت کند. حالا حرف زدن در جمع را درنظر بگیریم. من میبینم که فردی نظرش را میگوید و حسابی دستش میاندازد. خب توی دل من خالی میشود که اگر دهان باز کنم همان سرنوشت در انتظارم خواهد بود. و این جلوی ابراز کردن من را میگیرد.
بعضی وقتها در مورد یک واقعه هیچ فشار مستقیمی از بیرون وجود ندارد. اما ذهن ما براساس تجربیات دیگران یا تجربیات قدیمی شروع میکند به قصه بافتن.
چیزی که میخواستم اینجا درمورد عزتنفس بگویم همین بود. گاهی ما به طور مستقیم آسیب میبینیم اما گاهی وقتها دشههای بعدی را خودمان با یادگیری اجتماعی به خودمان وارد میکنیم.
به خاطر یک مشکل یا ضعفی که ممکن است حتی چندان حقیقی و یا مهم نباشد، پیشاپیش توی خودمان مچاله میشویم و قیافۀ کسی را به خودمان میگیریم که انگار تمام عالم طردش کردهاند.
بعضی وقتها این ماییم که زیادی قضیه را گنده میکنیم و خودمان را رنج میدهیم. قصههای موهوم میبافیم و به خیال خودمان رفتار دیگران را پیشبینی میکنیم.
برداشتن اولین قدم در یک مسیر جدید هم همینطور است. ذهنمان در کنار ترسش از ابهامی که در پیش دارد، شروع میکند به خیال بافی درمورد نظرهای ممکن وناممکن دیگران.
معمولاً هم نظرهای بد و ناامید کننده در نظرمان درشت و پررنگ میشوند. بعد پیشاپیش خودمان را بازنده احساس میکنیم و احتمالاً بیخیال شروع کردن یا ادامه میشویم. شاید هم جوری شروع کنیم و ادامه بدهیم و به شکلی رفتار کنیم که آخرسر تمام همان نظرات منفی را دریافت کنیم. احتمال این هم وجود دارد که با وجود خوب بودن کارمان همچنان بچسبیم به قصههای ذهنیمان و کوچترین نشانهها را بزرگ و بد تعبیر کنیم. بله اینگونه است که دستی دستی قبر خودمان را میکنیم!
[…] ما با دیدن یاد میگیریم | عزت نفس در نظریۀ بندورا […]
[…] ما با دیدن یاد میگیریم | عزتنفس در نظریۀ بندورا […]