
غلظت اطلاعات در دیالوگها را کنترل کن
دیالوگ قرار است به پیشروی داستان کمک کند. اطلاعاتی را به خواننده بدهد و گرههایی را ایجاد و یا حل بکند. اما گاهی کنترل غلظت از دستمان در میرود.
چه وقت دیالوگهای ما غلیظ میشوند؟
در پاسخ باید گفت: وقتی که بخش زیادی از اطلاعات را در چند دیالوگ میچپانیم و سرعت داستان را زیادی میبریم بالا. در این وقت مخاطب در عرض چند صفحه کلی اطلاعات به دست میآورد. و این همیشه خوب نیست!
گاهی به یک مقدمه چینی نیاز داریم. باید ذهن مخاطب را برای هضم و پذیرش اطلاعات آماده کنیم. وقتی که روند ارائۀ اطلاعات خیلی کند بشود و کاراکترها از در و دیوار و هرچیزی حرف بزنند به جز آنچه که باید، طبیعی است که سرعت داستان کند میشود. کاراکترها به نقاط پرت اشاره میکنند و حوصلۀ خواننده سر میرود.
اما از طرفی هم اگر روند معکوس را در پیش بگیریم و بدون هیچ فوت وقتی فقط برویم سراغ لب مطلب چه میشود؟ سرعت سیر داستان زیادی تند میشود.
یک وقتی بحثِ سرعت پیشروی و جلو رفتن خواننده است. این که تند و تند صفحهها را ورق بزند تا بفهمد «بالاخره چه میشود؟» اما یک وقتی هم بحث بر سرِ سرعت خودِ داستان است.
آغاز، میانه و پایان، گره افکنی و گره گشایی، همه چیز به غایت تند و سریع رخ میدهد. کاراکتر قدم بر نمیدارد بلکه در تمام مراحل داستان میدود و خواننده را پشت سر خودش جا میگذارد.
دیالوگهای غلیظ یعنی دیالوگهایی که در کوتاهترین زمان ممکن بیشترین میزان از اطلاعات را ارائه میدهند. نه که این دیالوگها بد باشند. اما باید حواسمان باشد که فقط برخی از صحنهها به دیالوگهای غلیظ نیاز دارند. بهتر است که سعی کنیم با توجه به صحنۀ مورد نظرمان و نقشی که در کل داستان دارد میزان اطلاعاتی که در دیالوگها جا داده میشود را کنترل کنیم.
البته از یک منظر دیگر هم میشود به دیالوگهای غلیظ نگاه کردن. از نظرگاه غلظت کلامی و بیانی! اینکه بخواهیم جملات فیلسوفمآبانه، متفکرانه، قلنبه و گاه کلیشهای را بچپانیم توی حلق کاراکترهای بخت برگشته.
خب اینکه حالا یک وقتی یک کاراکتری در یک صحنهای برود توی فکر و یک چیز فلسفیطور بلغور کند، هیچ ایرادی ندارد اما بهراستی نیازی نیست و اصلاً قرار هم نیست که تمام کاراکترهایمان در تمام صحنهها متفکران خوش سر و زبانی باشند. میتوانند با کلماتی درهم و برهم حرف بزنند اما آنچه نیاز است را هم بگویند. کلام هر کاراکتر باید با توجه به نقش و ویژگیهای شخصیتیاش باشد.
حالا چه وقت بفهمیم یک دیالوگ بیخود است و بهتر است حذف بشود و سرعت داستان را بیخودی و زیادی آورده پایین؟ کار سادهای است. آن دیالوگ را بردار و از نو آن صحنه را بخوان. اگر داستان لنگ ماند، پس به آن دیالوگ نیاز داشتهای.
برای اینکه سرعت تنظیم دیالوگها و غلظت اطلاعاتی لازم دستت بیاید پیشنهاد میکنم که نمایشنامه زیاد بخوانی. و چه بهتر که یک نمایشنامه را دست بگیری و چندین بار بخوانی. دقت کن که کشمکش و تعلیق و ارائه اطلاعات به چه شکل است.
خواندن نمونههای خوب بیشتر وقتها راهگشاست.