عذابِ کتاب‌های نخوانده

خریدن کتاب بی‌شباهت به خریدن هندوانه یا هر میوۀ سربستۀ دیگر نیست. یک کتابی می‌خری که حالا یا اسمش جذبت کرده، یا کس دیگری گفته که خوب است یا هر متر و معیار دیگری. ولی آیا تا زمانی که کتاب را کامل نخوانی می‌توانی بفهمی که واقعاً خوب است یا نه؟ که با سلیقه و علاقه‌ات جفت‌وجور است یا نه؟ خریدن کتاب هم مثل خریدن هندوانه یک‌جور ریسک کردن است. و خب همانطور که ما هندوانه‌های سفید با طعم خیار را به جای اینکه روانۀ زباله‌دانی کنیم، می‌خوریم، کتاب‌های تو زرد از آب درآمده را هم را می‌خوانیم. این اتفاق برای فیلم‌ها و آدم‌های اطرافمان و خیلی چیزهای دیگر هم می‌افتد. یک وقتی بحث پول است و زمان و انرژی صرف شده که حیف و میل نشود و هدر نرفته باشد. یک وقتی هم فقط میل به کامل کردن است. می‌خواهیم آن کتاب را تا ته بخوانیم حتی اگر ترجمه یا نثر خوبی ندارد، ویراستاری‌اش افتضاح است یا کلاً باب میل‌مان نیست. شاید این هم یک‌جور وسواس است. اینکه دوست داریم همه چیز را تمام و کمال به سرانجام برسانیم.

همین چند هفتۀ پیش یک لیست بلند بالا نوشتن از کتاب‌های نخوانده و نیم‌خوانده‌ای که رها شده بودند. با خودم عهد کردم که تا پایان زمستان همه‌شان را به سرانجام برسانم. و بله، پروژه با شکست مواجه شد. تعداد کتاب‌ها زیاد بود و حجم تعداد زیادی‌شان هم زیاد بود! تازه با اینکه تمام‌شان کتاب‌های خوبی بودند و یک زمانی مشتاق خواندن‌شان بودم اما حالا دلم نمی‌خواست وقتم را پای‌شان بگذارم.

آیا این حق ما نیست که زمان‌مان را صرف کتابی کنیم که از خواندنش لذتی هم ببریم؟ پس لیست را گذاشتم کنار و اجازه دادم که کتاب‌های نخوانده و نیم خوانده به حال خودشان رها شوند. پس سال جدید به چه دردی می‌خورد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *