
صحنهپردازی در رمانهای معمایی | درسی از لئونارد بیشاپ
در یک رمان معمایی، طرح و چینش سرنخها از اهمیت زیادی برخوردارند. باید حواسمان جمع باشد که مخاطب تا انتهای داستان همراه ما بماند و زودتر از کاراکتر اصلی هم راز معما را کشف نکند. پس مجبوریم گاهی سرش را شیره بمالیم و گمراهش کنیم. یا سرنخهایی بدهیم که در عین مهم بودن، آنقدری ساده باشند که زیاد توجه مخاطب را جلب نکنند. بریدۀ زیر از کتاب «درسهایی دربارۀ داستاننویسی» نوشتۀ لئونارد بیشاپ است. در این بریده او از این میگوید که چگونه صحنۀ یک داستان معمایی را بچینیم و توصیف کنیم:
«نویسندگانی که با نحوۀ بهکار گیری جزئیات صحنه در رمانهای معما آشنا میشوند، زیرکتر از نویسندگانی خواهند شد که به هوش سرشار کارآگاهشان در حل معمای دساتان متکی هستند. ضمن اینکه خوانندگان نیز نویسندگان دستۀ اول را بیشتر میپسندند. چرا که وقتی کارآگاه با مشاهده، تعمق و تجزیه و تحلیل، معمای داستان را حل میکند، خواننده بهجای اینکه در حل معما سهیم باشد، بیشتر تماشاگری صبور است. نویسنده با استفادۀ بهجا از جزئیات بهظاهر بیربط صحنه، چندین راهحل کاملاً درست پیش روی خواننده میگذارد، اگرچه فقط یکی از راهحلها پرده از رویِ معمایِ جنایت برمیدارد، با اینحال چون خواننده تا حدودی در کشف معمای جنایت سهیم است، بهرغم اینکه گول خورده و گمراه شده است، باز راضی است.
مثال: اتاق کار را خدمتکار بهتازگی تمیز کرده بود. اِلتن درازبهدراز روی قالی ایرانی افتاده بود و پودر محو صورت که دورِ محل گلوله روی پیشانیاش را گرفته بود، سوخته بود. یک کلت 45 بزرگ نزدیک انگشتان آغشته به توتون وی افتاده بود. پنجرهها محکم کیپ شده و صفحات دستنویس دقیق آخرین رمان اِلتن، روی میز کاملاً مرتب شده بود. خاکستر توتون و چهار سیگار له شده در زیرسیگاری کهربایی رنگ و یک تخته شطرنج با مهرههایی از عاج، کنار صندلی راحتی چرمی او بود. مهرۀ شاه شطرنج نیز واژگون شده بود.
در این حالت دیگر لزومی ندارد نویسنده چیزی را توضیح دهد، زیرا جزئیات صحنه، اطلاعات لازم را در اختیار خواننده میگذارد. مقتول هدف گلوله قرار گرفته است. وی آدمی ثرتمند و آراسته بوده و هنگام نوشتن سیگار میکشیده است. ضمن اینکه اهل شطرنج نیز بوده است. اینها جزئیاتی پیشا افتاده است. اما نکات دیگری نیز وجود دارد. قربانی یادداشتی که نشان دهد خودکشی کرده از خود بهجا نگذاشته است. خاکستر توتون بین سیگارها نیز حاکی از آن است که کسی که پیپ میکشیده بعد از اینکه خدمتکار اتاق را تمیز کرده، وارد اتاق شده است. واژگون بودن مهرۀ شاه، کیش و مات شدن و نیز شوخطبعی قاتل را میرساند.
یکی از شیوههای فنی «رمان معما»نویسی این است که نویسنده نشان دهد چگونه کارآگاه از طریق جزئیات پیشپا افتادۀ صحنه، چیزی معنیدار کشف میکند یا در حقیقت سرنخی بهدست میآورد. سچس کاری کند تا خواننده دیگر به کارآگاه متکی نباشد؛ بلکه خود، جزئیات را مشاهده و تجزیه و تحلیل کند. بهعلاوه خواننده باید قبل از پایان رمان، ماهیت واقعی چندین شخصیت مظنون مان را حدس بزند، اما نباید معمای کلی رمان را حل کند. و وقتی بالاخره معما حل میشود، خواننده ضمن اینکه یکه میخورد، آن را باور میکند. حزئیات صحنه سرنخهایی برای حل معمای داستان به خواننده میدهد، اما در حقیقت او را گمراه میکند. اگرچه این جزئیات باعث میشود تا خواننده در حل معمای داستان شرکت کند.»
در ادامه بخوانید:
استفاده از معما در داستان | داستان معمایی چیست و انواع آن کدام است؟
تفاوت داستان معمایی و داستان شک و انتظار
سرنخ در داستان | رشتهای که ما را به مقصود میرساند