صبوری کن، صبوری | نامهای به یک نویسندۀ عجول
بهعنوان یک نویسنده مهمترین چیزی که به آن نیاز داری صبوری است. باید یاد بگیری که صبر کنی. صبر کنی تا ایده آرام آرام شفاف بشود، که بتوانی به یک طرح تبدیلش کنی و بهمرور زمان طرح را کامل کنی.
باید بیاموزی که این کار گاهی تند و سریع اتفاق میافتد. مثل یک بینش ناخودآگاه که لحظهبهلحظه پررنگتر میشود و گاهی هم آنقدر کار قطره چکانی پیش میرود که جان به لب میشوی.
برای پرداخت کاراکترهایت، کنشهایشان، تطبیق اعمال و رفتار و گفتارشان. برای همه چیز باید وقت بگذاری.
در یک نشست نمیتوانی همه چیز را تمام کنی. شاید دیگرانی باشند که زودی مینویسند و میروند. اما بیا اینطور فکر کنیم که ما استعداد و نبوغی در این زمینه نداریم. پس ما محکومیم به حرکت حلزونی. آرام و آهسته با ردی که پشت سرمان بهجا میگذاریم. حتی قدری وسواس و کمالگرایی هم میتواند مدد رسان ما باشد تا وقت بیشتری صرف پرورش ایده و متنمان کنیم.
من زیاد درجا زدهام و بیشترش را هم میتوانم بیندازم گردن عجول بودنم. من میخواستم همین حالا و در کوتاهترین زمان ممکن برسم به آن نقطۀ نهایی. اما گاهی شکیبایی لازم است. نیاز است که قدمهای آهسته برداشت و از مسیر لذت برد. ذره ذره داستان را مزمزه کرد و بهمرور زمان همه چیز را کنار هم چید.
این طبیعی است که در هربار داستان بافتن احساس کنی که شروع کردن نوشتن سخت است، گیج و آشفته بشوی و بعد از پیاده کردن ایدهات به این نتیجه برسی که بهتر است برود توی زبالهدانی.
این طبیعی است که احساس کنی دیالوگهایت کلیشهای شده و ترس برت دارد که نکند به دست کسی بیفتد و بیسوادی و نابلدیات را به ریشخند بگیرد؟
این طبیعی است که نوشتن سهمیههای روزانه از داستانت گاهی سخت جلو برود و گاهی آسان.
نوشتن هیچ وقت به یک شکل نمیماند. چون نوشتن به حالِ درونِ تو بستگی دارد. وقتهایی راحتتر مینویسی که یعنی حالت مساعدتر است و این مساعد بودن هم هیچ ربطی به آرام بودن ندارد. تو فقط مستعد نوشتن هستی. اما گاهی نوشتن سخت میشود و رشتۀ کلام را از دست میدهی.
گاهی بهتر است که همه چیز را رها کنیم و اجازه بدهیم که ناخودآگاهمان همه چیز را جمع و جور کند و مستعد شویم و بعد دست به قلم ببریم. گاهی هم نیاز است که خودمان دست بهکار شده مدام و مدام تلمبه بزنیم. کلمهها را استخراج کنیم و بهزور چیزکی بنویسیم. حتی اگر نچسبترین نوشتۀ عالم باشد.
میدانی چرا؟ چون اگر به خودمان فرصت عقب نشینی بدهیم، احتمال اینکه تجدید قوا کنیم و برگردیم خیلی کم است. به احتمال زیاد طفره میرویم و سر خودمان را شلوغ میکنیم. ما نیاز داریم که هر روز تلمبه بزنیم و کلماتی استخراج کنیم و چند برگی سیاه کنیم.
پس باید صبور باشی. برای فراگرفتن نکات داستان بافی، برای به جان نشستن نکات نگارشی و ویرایشی و دستوری، برای نویسنده شدن.
راستش من هیچ بلد نیستم کلمهها را با احساس و تلطیف کنار هم بنشانم یا درست و حسابی مقدمه چینی کنم. شاید به خاطر همین عجول بودنم است. دوست دارم سریع بروم سر اصل مطلب. آن تصویری که مدنظرم است را نشانه بروم و تمام.
اما دارم تمام تلاشم را میکنم. دیگر دست از کوتاهنویسی کشیدهام و در تلاشم که متنهای بلندتری بنویسم.
تو هم صبوری را به شیوۀ خودت تمرین کن. ببین کجا و چطور میتوانی قدری طاقت و تحملت را بیشتر کنی؟
همینجا قول میدهم نامههای طولانیتری برایت بنویسم.