
شکار مرگ
اولین باری که نام کتاب «شکار مرگ» را شنیدم هیچ در خاطرم نماند. تا چندین وقت بعد که دنبال یک نمایشنامۀ جنایی میگشتم و یکی از دوستان آن را پیشنهاد داد. و دراین دومین بار یادم ماند و دنبالش رفتم و پیدایش کردم و خواندم.
نمایشنامۀ کوتاهی است که خواندنش زمان زیادی نمیبرد. و آنقدر جذاب و مهیج است که تعلیقش خواننده را زمینگیر میکند. تازه باید غافلگیریهای ریز و درشت را هم به آن اضافه کنیم. ولی مگر میتوان از «آیرا لوین» توقعی جز این داشت؟
اولین آشنایی من با آیرا لوین به حدود 4 سال پیش بر میگردد و خواندن نمایشنامۀ «اتاق ورونیکا». که تجربۀ بهشدت جذابی بود. آنقدر جذاب که هروقت به آن فکر میکنم موهای تنم سیخ میشود!
هنوز سراغ نوشتههای دیگر آیرا لوین نرفتهام. اما همین دو اثر فضایی نیمه تاریک داشتند. منظورم حال و هوا و اتمسفر است. فضا بهشکلی است که انگار اتفاقی شوم در راه است. و چنین هم میشود.
گویا نمایشنامههای آیرا لوین بر پایۀ تعلیق استوار است و تمام وظیفۀ پیرنگ مضطرب نگه داشتن مخاطب است. حتی زمانی که داستان تمام میشود و پرده پایین میآید.
زمانی که مشغول خواندنی، درست همان وقتی که احساس میکنی فهمیدهای ماجرا از چه قرار است، اتفاقی رخ میدهد که تمام دانستههایت را زیر سؤال میبرد و شوکی تازه وارد میکند.
انگار که تمام کاراکترها غیرقابل اعتمادند و نمیشود به حرف هیچ کدامشان تکیه کرد. و همین شک و تردیدهای دائمی است که به تعلیق دامن میزنند. بهنظرم القای همین مفاهیم و تصاویر است که آن فضای وهمآلود و تاریک را میسازد.
در شکارچی مرگ ما نویسندۀ پیشکسوتی، به نام سیدنی برول، را میبینیم که قلمش از رونق افتاده. او در تلاش است تا اثر تازهای بنویسد و به شکوه و اوج قدیمی برگردد. اما سالهاست که موفق نمیشود.
در همان شروع داستان، او نامهای به ضمیمۀ پیشنویس اولیۀ نمایشنامهای را از یک نویسندۀ تازهکار، به نام کلیفورد اندرسون، دریافت کرده. نمایشنامهای که به قول سیدنی، میتواند تا سالها روی صحنه برود و بماند و مخاطب داشته باشد. او تصمیم میگیرد که نویسندۀ تازهکار را به خانهاش بکشاند. و همسرش، ماریا، نگران میشود که نکند شوهرش برای تصاحب آن نمایشنامه دست به قتل بزند.
سروکلۀ کلیفورد پیدا میشود. رفتار سیدنی بهشکلی است که ماریا را مضطرب میکند. نکند سیدنی دست به قتل بزند؟ آیا به خاطر یک نمایشنامه کلیفورد را میکشد؟ و در همان پردۀ اول است که بالاخره کلیفورد، بیجان میافتد کف اتاق کار سیدنی. سیدنی هم تصمیم میگیرد که جسد را توی باغچه چال کند.
اما بعد از آن سروکلۀ یک پیشگو پیدا میشود و چیزهای درهمی میگوید که باعث اضطراب و نگرانی سیدنی و ماریا میشود. بهخصوص ماریا که مبتلا به بیماری قلبی است. باقی داستان، ماجراهایی است که با آن جسد پیش میآید.
البته فکر نکنید که کسی جسد را پیدا میکند. اما شاید چیزی شبیه به برخاستن مرده از گور باشد! بیشتر از این نمیگویم، بلکه در شما شوق خواندن ایجاد بشود. فقط بدانید که این نمایش پر از دسیسه و توطئه و نیرنگ است و مسیری معمایی را طی میکند.
خلاصه که توانایی آیرا لوین در غافلگیر کردن و حفظ تعلیق، حسابی برایم جذاب بود. و نیز کاراکترهایی که انگار نمیشود حدس زد دقیقاً چه چیزی در ذهنشان میگذرد و قرار است چه تصمیمی بگیرند.
اگر به خواندن نمایشنامه، آن هم با چاشنی جنایت و قدری خون و خونریزی، و از نوع تریلر علاقهمندید، خواندن نمایشنامۀ «شکارِ مرگ» را به شما پیشنهاد میکنم.
بریدهای از کتاب:
مایرا: واقعاً انقدر خوبه؟ اولین نمایشنامهش؟
سیدنی: محاله شکست بخوره. حتی یه کارگردان کاربلدم نمیتونه خرابش کنه! (مقداری نوشیدنی در لیوان پر از یخ میریزد.) سالها روی صحنه میمونه. حقوق اجرای حرفهای و آماتور این نمایشنامه دخلوخرج هفت نسل خونوادۀ اندرسن رو تأمین میکنه. مثل آب خوردن ازش اقتباس سینمایی میشه. جرج. سی. اسکات یا مایکل کین.
مایرا: دوستش دارم.
سیدنی: لامصب نقص نداره.
مایرا: غلط نکنم توام میتونی افتخار کنی به اینکه یکی از شاگردات یه نمایشنامۀ بفروش نوشته.
سیدنی: (حرف او را تأیید میکند.) برای اولینبار در طول یازده سال زندگی مشترکمون عزیز دلم ببُر صدات رو!
مایرا: ای بابا… (وسایل را روی بوفه به جای اصلیشان برمیگرداند، در همان حال سیدنی نوشیدنی بهدست، به سمت دیگر حرکت میکند.)
سیدنی: دارم از حسودی میترکم. شیطونه میگه همچین با اون گُرزه بکوبم تو فرق سرش که توی یه چالۀ همقدوقوارۀ خودش فرو بره، بعد همهشو به اسم خودم در بیارم. بِدمش به دیوید مریک یا هل پرینش… (لختی فکر میکند، خیره به مایرا.) بهترین ایدۀ تمام عمرم پیش رومه.
مایرا: (بهطرفش میرود.) اوه، سیدنیِ طفلکی… (بغلش میکند و گونهاش را میبوسد.)
سیدنی: فایدهاش چیه آدم گرز داشته باشه و نتونه هر چند وقت یکبار ازش استفاده کنه!
مایرا: اوه… شک ندارم همین روزا ایدۀ خودت رو پیدا میکنی و تبدیلش میکنی به یه نمایشنامۀ بهتر از اون.
سیدنی: ولی روش شرط نبند! دستکم تا وقتی پولی برای شرطبندی توی بساط نیست.
مایرا: فعلاً که اوضاعمون خوبه. دستکم تا وقتی طلبکاری پشت در خونهمون سبز نشده.
مشخصات کتاب:
نام: شکارِ مرگ
نویسنده: آیرا لوین
مترجم: شهرام زرگر
نشر: بیدگل، 1397
تعداد صفحات: 143
قیمت نسخۀ چاپی: 38000
دریافت کتاب از طاقچه (این کتاب در طاقچه بینهایت نیز موجود است.)