شاید بهتر است سادهتر باشیم
همۀ ما به دنبال چیزهای برتر هستیم. همیشه و همه جا به دنبال اخبار افرادی هستیم که برترند و استثناء هستند و چشمها به دنبالشان است و تمام خواستار ما میشود همانندی با آنها.
درگیر کمال گرایی شدهایم و به دنبال دست یافتن به ایدهآلهایی هستیم که متناسب با ما نیست و ما را دچار مصائبی میکند و وادارمان میکند نقش بازی کردن.
مگر عادی بودن و معمولی بودن چه بدی دارد؟
همین آدمهای معمولی هستند که قهرمانها یا ضد قهرمانها را میسازند.
اگر این مردم عادی و معمولی نباشند جهان اصلاً وجود نخواهد داشت، چون آنهایی که معمولی نیستند به خاطر معمولی بودن معمولیهاست که غیر معمول حساب میشوند و دیده میشوند.
ولی ما تنها لحظههایی از زندگی آدمهای معمولی را که در آن لحظه خلاف معمول عمل کردهاند را دیدهایم.
ما میترسیم از گم شدن و تنها شدن و دیده نشدن.
میهراسیم از اینکه عادی باشیم و حل شویم در خیل عظیم عادیها.
میترسیم از گمنام ماندن و دیده نشدن و در این بین کلی چیز دیگر را از دست میدهیم.
سادگیِ معمولی زیستن را، لذت بردن از طلوع و غروب و آسمان مهتابی و صدای کوبیده شدن امواج به صخرههای ساحل و قدم زدن زیر باران و خیس شدن و کلی چیز دیگر که به خود حرامشان میکنیم تا چشم دیگران را در آوریم و خاص باشیم و یکتا و بینظیر.
رفتارهای عادی و همیشگی و عشقی را که در زندگیمان جاری است نادیده میگیریم و به دنبال عشقی فانتزی و دور از دسترس زندگی حال و اکنونمان را نادیده میگیریم.
عشق در لحظهها و در زندگی جاری است و ما عادت کردهایم به دیدنشان و این عادت کردن و عادی شدن است که کار میدهد دستمان و میگردیم تا چیزی ناب بیابیم.
به لحظهها دقت کنیم
به شادیهای کوچک زندگی
چشم ها را باید شست جور دیگر باید زیست.
[…] پس تصویری دور به ما نشان می دهند. تصویری جدید از همه چیز برایمان می سازند و ما که به دنبال بقا هستیم و همنوایی اصولا تویِ ذاتمان است، مد ها را و مورد پسند ها را پی میگیریم. برای طرد نشدن و همنوایی و یکرنگ شدن و تایید گرفتن و جلب رضایت و در دایره تایید و توجه مانده، تصویرهای ذهنی مان، باورهامان، عادت هامان و عقایدمان را تغییر می دهیم. مطالب مرتبط: در ستایش معمولی بودن […]