دیالوگ نویسی
ساخت زبان کاراکتر | چگونه زبانی ویژه برای کاراکتر طراحی کنیم؟ + تمرین

ساخت زبان کاراکتر | چگونه زبانی ویژه برای کاراکتر طراحی کنیم؟ + تمرین

دیالوگ یکی از عناصر مهم داستانی است که یکی از وظایف ویژه‌اش معرفی کاراکتر است. کلام می‌تواند نقبی باشد به درونیات و ناگفته‌های کاراکتر، پس با ساخت زبانی ویژه و مختص کاراکترمان، می‌توانیم او را از سایر کاراکترها متمایز کنیم.

در این نوشتار قرار است قدری به سازوکار زبان بپردازیم و ببینیم که چطور می‌توان دیالوگ‌هایی نوشت که زبانش برای هر کاراکتر شخصی‌سازی شده است. در این بین شخصیت‌پردازی اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند.

شخصیت پردازی به کمک دیالوگ به چه دردی می‌خورد؟

دیالوگ‌هایی که میان کاراکترها برقرار می‌شود و هرنوع کلام دیگری که کاراکتر به زبان می‌آورد، 3 وظیفۀ اصلی دارد:

الف) ایجاد جذابیت: این کلام کاراکتر است که می‌تواند توجه مخاطب را به خود جلب کند. «او چه خواهد گفت؟» اگر کاراکتر ما خوب پرداخته شده باشد و زبان ویژۀ خود را دارا باشد، مخاطب بیشتر مجذوب او می‌شود.

مخاطب ما می‌داند که زیر نقاب این کاراکتر، شخصیت حقیقی او خفته است، پس کنجکاو می‌شود که بداند زیر نقاب چه چیزی پنهان شده.

زمانی که کنجکاوی مخاطب تحریک شود، «داستان به مجموعه‌ای از افشاگری‌های حیرت‌آور» تبدیل می‌شود که پاسخ آن پرسش‌ها (درمورد شخصیت حقیقی کاراکتر) است.

ب) باورپذیری: اگر شخصیت‌ درست طراحی و تصویر بشود و توانایی‌های ذهنی و جسمی و رفتارهای کلامی و عاطفی کاراکتر را متناسب با ویژگی‌های حقیقی آن به نمایش دربیاورد، مخاطب بیشتر می‌تواند کاراکتر را درک کند. و کلامش را باور کند. انگار که او یک «موجود واقعی» است.

ج) تمایز: هر کاراکتری در ظاهر ممکن است تفاوت‌هایی با کاراکترهای دیگر داشته باشد. اما یکی از ویژگی‌هایی که می‌تواند تمایز او را واضح‌تر به چشم بیاورد، کلام اوست.

برای ایجاد تمایز در کلام قرار نیست دست به دامن کلیشه‌ها و تکیه کلام‌های عجیب‌وغریب شویم، فقط کلمات باید از دل تجربه‌ها، فرهنگ و روح حقیقی کاراکتر بیرون بیاید.

کوه یخ شناور؛ دیالوگ مختص کاراکتر

هرچه شخصیت شما و روان‌شناسی او پیچیده‌تر باشد، دیالوگ‌های او هم با متمایزتر باشند. از کلمات و اصطلاحات و فعل‌ها تا صفت‌ها و نحوۀ جمله‌بندی.

کلمه‌ها و جمله‌بندی می‌تواند نیازهای درونی کاراکتر ما را نشان بدهند. البته برای این کار قرار نیست تمام نیازها و خواسته‌های او را، کاملا واضح و بی‌پرده، در قالب جمله‌ها و کلمات بگنجانیم. بلکه باید از تکنیک «کوه یخ شناور» استفاده کنیم.

کوه یخ شناور، یک تکه یخ غول‌آساست که فقط نوک کوچکش بیرون از آب نمایان است و باقی آن زیر آب پنهان شده. پس دیالوگ‌های کاراکتر در داستان، قرار است سرنخ‌هایی باشند که فقط گوشه‌ای از نیازها یا ذات کاراکتر را نشان می‌دهد. باقی اطلاعات مربوط به شخصیت کاراکتر باید در زیرمتن باقی بمانند. یعنی مخاطب با خواندن جمله، و باتوجه به متن به بخش‌های عمیق‌تری از آن کوه یخ و ذات کاراکتر هدایت می‌شود. اما این هدایت باید غیرمستقیم باشد.

باید اجازه بدهیم هرکاراکتر از زبان خودش حرف بزند. زبانی که با نیازها، افکار، احساسات و سرگذشت او همخوانی دارد. بدترین کار این است که نویسنده از خودش بپرسد: «خب حالا تو این موقعیت باید چی بگیم؟» قرار نیست کاراکتر با سازۀ فکری ما فکر کند و واکنش نشان بدهد.

کاراکتر باید شخصیتی مستقل داشته باشد و برای نوشتن دیالوگ بپرسیم: «خب، اون تو این موقعیت چی کار می‌کنه؟» باید از دریچۀ نگاه خودِ کاراکتر به ماجرا نگاه کنیم. و در همین نقطه است که شخصیت‌پردازی اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند.

تغییرات کلامی کاراکتر هم باید دلیل خاص و مشخصی داشته باشند. «چرا دارد این‌گونه حرف می‌زند؟» آیا بنا به موقعیت لحنش را تغییر داده؟ چه دلیلی پشت این تغییر ناگهانی است؟

یادتان باشد زمانی که از کلام ویژۀ کاراکتر یا کلام مختص کاراکتر حرف می‌زنیم، منظور این نیست که باید تکیه کلام خاصی برای او بتراشید، دست به دامن کلیشه و تیپ‌سازی بشوید یا به مدلی غریب و بی‌پایه روی بیاورید. دیالوگ قرار است متفاوت باشد، نه لزوما عجیب‌وغریب. پس باید از زیربنای ذهنی کاراکتر بیرون بزند و در چهارچوب شناختی و فکری او بگنجد.

واژه‌ها افشاگرند!

مهم‌ترین ویژگی هر دیالوگ، واژه‌ها هستند. رابرت مک‌کی در کتاب «دیالوگ» در این‌باره می‌گوید: «کلمه‌ها داستان دراماتیزه را نمی‌سازند، اما شخصیت‌ها در کشاکش با زندگی کلمه‌ها را به‌کار می‌گیرند. از این‌رو تمام اجزای سخن از دستور زبان گرفته تا شتاب کلام و جمله‌بندی برای نوشتن دیالوگ حیاتی است. اما هیچ‌چیز بیش از انتخاب واژگان، نمی‌تواند خصوصیات شخصیت را نشان دهد یا ضعف‌هایش را برملا سازد؛ یعنی به زبان آوردن نام‌هایی که در درون او ریشه دوانده‌اند.»

اسم‌ها برای نام‌گذاری اشیا به‌کار می‌روند و فعل‌ها برای معرفی کنش‌ها. پس دایرۀ واژگانی کاراکتر ما نشان‌گر میزان دانش اوست. او چه می‌داند؟ چه می‌بیند؟ چگونه می‌بیند؟ چگونه احساس می‌کند؟ چگونه و به چه میزان بیان می‌کند؟

پس واژه‌هایی که کاراکتر در دیالوگ به‌کار می‌برد، یعنی نمای بیرونی گفتار او، می‌تواند دریچه‌ای باشد به عمق شخصیت حقیقی‌اش.

عبارت‌ها و فعل‌های کلی و گنگ شخصیت را تخت و تک‌بعدی نشان می‌دهند. راه نجات از این مرداب یک مهندسی معکوس است! اول به عمق وجودی کاراکترتان بروید. او کیست؟ ناگفته‌هایش، بخش‌های تاریکش یا آن چیزهایی که نمی‌خواهد به زبان بیاورد چیست؟ حالا بیایید و گفته‌ها، یا همان دیالوگ‌های او را طوری بسازید، که به دل مخاطب بنشیند. تصویری که ظاهر و گفته‌ها را نشان می‌دهد، اما در زیرمتن، به ناگفته‌های کاراکتر اشاراتی می‌کند.

«زبان خاص، روشن و غنی از تصویر خواننده/تماشاگر را به زیرمتن افکار و احساسات پنهان و ناخودآگاه شخصیت هدایت می‌کند. در نتیجه، هنگامی که چنین شخصیت‌هایی در پی رسیدن به آرزوهای خود کنش‌های کلامی انجام می‌دهند، چنان شفافیتی در آن‌ها پدید می‌آید که مخاطب به شناختی عمیق از آن‌ها دست می‌یابد. اما گاهی زبان شخصیت کلی است و با عیان‌گویی و واژه‌های تکلف‌آمیز همراه است و چنین به‌نظر می‌رسد که گزارش‌های کاری ارائه می‌دهد، کنش‌های وی رنگ می‌بازد و زندگی درونی صحنه پژمرده می‌گردد. هرچه شخصیت‌ها غیرشفاف‌تر باشند، رغبت و علاقۀ مخاطب کمتر می‌شود. بنابراین، حتی اگر شخصیتی واقعا ملال‌آور است، دیالوگ‌های وی باید روحِ عاری از زندگی وی را با اندوهی روشن به تصویر بکشد.»
(دیالوگ / رابرت مک‌کی)

سبک بیان معرف کاراکتر است

هرجمله از دو بخش اصلی تشکیل شده: نهاد و گزاره.

نهاد هرآن‌چیزی است که جمله دربارۀ اوست و گزاره خبر یا گزارشی است درمورد نهاد. ترکیب این دو بخش، نهاد و گزاره، دیالوگی را شکل می‌دهند که دو بعد اولیۀ کاراکتر را به نمایش می‌گذارند: دانش و خصوصیات شخصیتی.

در نتیجه بخشی از جمله، دانش کاراکتر را نشان می‌دهد و بخش دیگر آن خصوصیات شخصیتی‌اش را.

دانش شخصیت معمولا با نحوۀ نام‌گذاری اشیا، اسم‌ها و فعل‌ها مشخص می‌شود. درحالی که خصوصیات شخصیتی اغلب از طریق صفت‌ها و قیدهایی که به این اسم‌ها و فعل‌ها افزوده می‌شوند، نمایان می‌گردد.

اگر کاراکتر ما در یک زمینۀ مشخص از عبارات کلی و مبهم یا اصطلاحات عمومی استفاده کند، یعنی در آن زمینه دانش کمی دارد.

پس اگر می‌خواهید نشان بدهید کاراکتر در زمینه‌ای بخصوص دانش بالاتری دارد، باید به همان میزان از اسم‌ها یا اصطلاحات دقیق‌تر و تخصصی‌تر استفاده کنید.

استفاده از اسم‌ها، فعل‌ها و توصیفات کلی، نشان دهندۀ دانش کم کاراکتر است. هرچه کاراکتر بتواند از عبارات مشخص‌تری استفاده کند، یعنی دانش و ادراک زبانی او عمیق‌تر است.

پس استفاده از اسم‌های خاص اشیا و کنش‌ها طرز فکر ممتاز کاراکتر ما را نشان می‌دهد. البته دقت کنید که این سبک بیان، باید در جهان فکری کاراکتر بگنجد. در این زمینه باید به پس‌زمینۀ کاراکتر و بافت و فرهنگی که در آن رشد کرده توجه ویژه‌ای شود.

و اما نمود خصوصیات شخصیت در کلام:

باور،منش و هویت کاراکتر در صفت‌ها و قیدهایی که به‌کار می‌برد عیان می‌شود.

صفت نحوۀ توصیف کردن اشیا، آدم‌ها و رویدادهاست. او چه نوع صفت‌هایی به‌کار می‌برد؟ ساده و دم‌دستی یا پیچیده و انتزاعی؟ این توصیف‌ها نحوۀ تفکرش و دیدگاهش را نشان می‌دهند. «او چگونه می‌بیند؟ چه برداشتی دارد؟»

قیدها هم می‌توانند سرنخ‌های مهمی در یک دیالوگ باشند. او بیشتر از چه نوع قیدهایی استفاده می‌کند؟ او چقدر از قیدها استفاده می‌کند؟

قید می‌تواند اطمینان یا عدم اطمینان درونی کاراکتر را نشان دهد.

جمله‌بندی و استفاده از فعل‌های معلوم و مجهول نیز دیدگاه کاراکتر را نشان می‌دهند. از طریق نحوۀ جلمه‌بندی می‌توانیم میزان شناخت کاراکتر از خودش و دنیای اطرافش، احساسی که نسبت به جایگاهش در اجتماع و روابطش با دیگران دارد را بسنجیم.

نحوۀ چینش جمله و لحن کاراکتر در دیالوگ، دیدگاهش نسبت به گذشته، حال و آینده، رویکردش درمورد آن‌چیزی که احتمال وقوع دارد، آن چیزی که مجاز است و آن‌چیزی که ضروری است را نشان می‌دهد.

«برای آن‌که دریابید کاراکتر شما چگونه ویژگی‌های شخصیتی خود را نشان می‌دهد این سؤال را بپرسید: «شخصیت من زندگی را چگونه می‌بیند؟ معلوم یا مجهول؟ شخصیت چگونه نهاد و گزاره را بیان می‌کند؟ چه واژه‌ها، عبارت‌ها و تصویرهایی دیالوگ شخصیت را مختص خود او می‌سازد؟ چه جنبه‌هایی از روان‌شناسی، تجربۀ زندگی و تحصیلات وی، محتوای دانش او (در قالب اسم‌ها و فعل‌ها) و هویت خاص و ویژگی‌های منحصربه‌فردش (در قالب صفت، قید، حالت) را نشان خواهد داد؟»
«دیالوگ / رابرت مک‌کی»

اساس دیالوگ ویژه، شخصیت‌پردازی خوب است

تا به این‌جا شرح دادیم که چگونه کلام ریشه در شخصیت فرد دارد. پس کلام هر فرد را چه چیزی تشکیل می‌دهد؟

  • واژگانی که در اختیار دارد،
  •  سبک و لحن کلامش و
  • فرهنگی که در آن رشد کرده.

در نتیجه باید آن‌قدری به کاراکتر خود احاطه داشته باشیم، که بدانیم چه لغاتی را به چه شکلی به کار می‌برد.

البته هیچ نیازی نیست زمانی که مشغول نوشتن پیش‌نویس داستان هستیم، وسواس به خرج بدهیم و برای نوشتن هر صحنه و دیالوگ زمان زیادی صرف کنیم. اما مرور کردن ویژگی‌های کاراکتر، می‌تواند به مرور پروندۀ کلامی او را در ذهنمان متمایز کند.

آیا او تکیه کلام خاصی دارد؟ یا بنا بر عادت از کلمه‌ای خاص، به هر بهانه‌ای استفاده می‌کند؟ آیا قبل از بیان کلمات، به آن‌ها فکر می‌کند؟ یا اولین کلماتی که به ذهنش می‌رسد را به زبان می‌آورد؟

آیا جملاتش را درست می‌چیند؟ از چه صفات و افعالی بیشتر استفاده می‌کند؟ تحصیلات داشته یا نداشته‌اش چه تأثیری بر کلامش گذاشته؟ آیا می‌توانیم رد فرهنگی که در آن رشد کرده را در کلامش بیابیم؟

او به چه سبکی صحبت می‌کند؟ آیا آدم رکی است که زبان تیزی دارد؟ یا بابت نفس کشیدنش هم از دیگران معذرت خواهی می‌کند؟ سرعت کلامش بیشتر از نور است یا لاک‌پشت را هم کلافه می‌کند؟ آیا لهجه یا گویش خاصی دارد؟

برای اطلاعات بیشتر درمورد سبک‌های کلامی، پست زیر را بخوانید:

سؤال‌های زیاد دیگری می‌توان به موارد بالا اضافه کرد، که پاسخ دادن به آن‌ها نیازمند شناخت کاراکتر و پیش رفتن در داستان است. آخر وقتی او هنوز زبان باز نکرده، ما چه چیزی درمورد او می‌دانیم؟ پس بهتر است در طول داستان، به‌مرور ویژگی‌های او را تکمیل و به‌روزرسانی کنیم. تا زمانی که موعد بازنویسی فرا رسید، بتوانیم دیالوگ‌های‌مان را بهتر ویرایش کنیم و ساخت کلام خاص کاراکترمان را کامل کنیم.

کلام آخر اینکه اول باید به درون شخصیت نفوذ کرد تا توانست از دریچۀ نگاهش دید و از زبانش سخن گفت.

منبع: براساس کتاب دیالوگ / رابرت مک‌کی

1 نظر در مورد “ساخت زبان کاراکتر | چگونه زبانی ویژه برای کاراکتر طراحی کنیم؟ + تمرین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *