زمان طلایی برای پرورش ایده
ایده در یک لحظه به ذهن خطور میکند و اگر دیر بجنبی همراه مولکولهای هوا جابجا میشود و از دسترس دور.
بعضی ایدهها را اگر همان لحظه پر و بال ندهی پشیمان میشوی و بعضیهشان هم نیاز دارند تا خیس بخورند.
بعضی ایدهها بدون تاریخ انقضایند و بعضیهاشان زود بیات میشوند.
الان یک برگه پر از ایدههای دو سه روز اخیر جلوی رویم است. این هم سومین پیشنویسی است که مینویسم و مطئن نیستم که به سرانجام برسد. شایدهم مثل دو یادداشت قبلی روانۀ زباله دانی بشود.
بعضی ایدهها هنگام پیاده سازی هیچ مشکلی ایجاد نمیکنند و بچههای خوبی هستند اما بعضیهاشان به چکش کاری نیاز دارند و بعضی دیگر فقط برای ایده بودن خوبند نه برای بسط دادن.
همین عنوان را در نظر بگیرید قرار بود از این بنویسم که بهترین زمان برای پرورش یک ایده چه زمانی است اما با نوشتن و جلو آمدن فهمیدم که ذهنم برای ادامه دادن و پرداختن به این موضوع جز چند احتمال چیز چندانی در چنته ندارد.
به هر حال بنظرم بهترین کار این است که تا ایده ای به ذهنتتان خطور کرد، بدون فکر کردن و دودوتا جهارتا کردن و استخاره گرفتن، بپرید یک قلم و کاغذ بردارید و مثل بچۀ آدم بنویسیدش و بسطش بدهید. حتی اگر بیشتر از دو سه خط نتوانید بنویسید. حتی اگر مزخرفترین نوشتۀ عالم هم بود بیتوجه به این حس درونی بنویسد و تا جایی که میتوانید جلو بروید.