
زاویۀ دید دانای کل؛ خوب یا بد؟!
زاویۀ دید سوم شخص یعنی ما در داستان از ضمیرهایی مانند «او»، «آنها» و متعلقاتشان استفاده کنیم. این زاویۀ دید را میتوان به 2 دستۀ کلی تقسیم کرد:
دانای کل
دانای کل محدود
فایدههای زاویۀ دید دانای کل:
دانای کل، به همه جا و همه کس در داستان احاطه دارد. میتواند هر زمان به هرکجایی که میخواهد سرک بکشد. همین ویژگی به خواننده اجازه میدهد بدون هیچ محدودیتی بین شخصیتها و مکانها رفت و آمد بکند. برای مثال یک حادثه را از دو دیدگاه مختلف ببیند.
مثال از کتاب صحنه پردازی در رمان:
سارا لیری با ماشین وارد راه ورودی جلوی خانه شد و دید که تیموتی، پسر همسایه بغلی، برگها را، مثل همیشه، با شلختگی و با اکراه جارو میکند. حس کرد دیدن این صحنه کفر او را درآورده و آتش خشم سراپای وجودش را گرفته است. همین که از ماشین پایین پیرد، هوای سرد ماه اکتبر تیغی بر پوستش کشید. داد زد: «تیموتی، بیا اینجا، همین حالا!»
معصومیت از نگاه تیموتی میبارید و این حالت بارها در صحنههای مشابه همین صحنه تکرار شده بود و اغلب هم صدایش در نمیآید. این رفتار چند سال پس از آن در او شکل گرفته بود که به سبب اقدام به سرقت از مشروبفروشی پنجسالی به زندان افتاده بود. تیموتی فوری حرکت نکرد و سعی کرد یادش بیاید که به خانم لاری یا بچهاش، استانلی، چه بدیای کرده است.
پاراگرف اول از دید سارا بیان میشود. میبینیم که از دست تیموتی عصبانی است. اما در پاراگراف بعدی حالت دفاعی و چارهجویی تیموتی را میبینیم.
تعدد زاویۀ دید به نویسنده این امکان را میدهد تا اطلاعاتی را دربارۀ آینده یک شخصیت افشا کند. این کار بر نگاه خواننده درمورد آن شخصیت، در طول صحنه تأثیر میگذارد. در مثال بالا، خواننده متوجه میشود که تیموتی نمیخواهد به یکباره خطای خودش را ببیند. این امر تعلیق داستان را بیشتر میکند. حالا خواننده میداند هرکاری که قرار است تیموتی انجام بدهد خوشایند نیست و همین را هم از او توقع خواهد داشت.
زاویۀ دید دانای کل محدود:
در زاویۀ دید دانای کل محدود، مشاهدات خواننده تنها به یک زاویۀ دید مشخص در یک زمان خاص محدود میشود. پس خواننده وقایع را تنها از زاویۀ دید یکی از شخصیتهای حاضر در صحنه، فصل یا کل داستان میبیند. و تنها از افکار، واکنشها و نگرشهای او آگاه میشود.
برخی نویسندهها با وجود استفاده کردن از زاویۀ دید دانای کل محدود، زاویۀ دیدها در هر فصل تغییر میدهند. این فن بهویژه در رمانهای پرتعلیق و طولانی رایج است.
با این کار میتوانیم از طریق ایجاد آگاهی در مخاطب، آگاهی از چیزی که خودِ کاراکتر اصلی از آن بیخبر است، یک حس کنجکاوی و تعلیق ایجاد کنیم. (کنایۀ دراماتیک)
بدیهای استفاده از زاویۀ دید دانای کل
زیاد بودن زاویۀ دیدها تنش داستان را کم میکند. «اگر خواننده با چندین و چند شخصیت، سوابقشان، طرحها و خواستههایشان طرف باشد، کمی گیج و سردرگم میشود و از نظر احساسی نمیتواند اتفاقات را دنبال کند و آن را رها میکند و اسیر پیچیدگیهای پیرنگ میشود.»