روح زندگی
به این زندگی پا مینهیم تا زندگی کنیم.
زیستن و لذت بردن از آن.
امرزو انیمیشن روح(Soul) را دیدیم.مردی که عاشق موسیقی جاز است و عمری به دنبال فرصتی استثنایی برای اجرا. او معلم موسیقی مدرسه است و بالاخره بعد از سالها قرار است کارمند رسمی شود. همان روز بهترین پیشنهاد عمرش برای اجرا را میگیرد.
اجرا با گروهی که آرزویش را داشته. در آن روز اتفاقات زیادی رخ میدهند به گونهای که زندگی جو را به کلی دگرگون میکنند. جو دچار سانحه ای میشود و ماجرایی را در سرزمینی ناشناخته از سر میگذراند.
جو تا به حال عقیده داشت که استعداد هدف زندگی است. ولی پی میبرد آنچه نادیدنی است خودِ زندگی است. چشیدن طعمها واستشمام رایحهها. قدم زدن و دیدن.
آن چیزی که به زندگی روزمرۀ ما تبدیل شده خود میتواند معنای حقیقی زندگیمان را در خودش داشته باشد.
بعد از دیدن این انیمیشن از خودم پرسیدم که چه قدر زیستهام؟
چند بار از دیدن غروب، مثلِ شازده کوچولو به وجد آمدهام؟ به طوری که بعد از هزاران بار دیدنش باز هم برایم تازه و نو باشد.
چه قدر از عمرم در میان اضطرابها و ترسهای بیهوده تلف شده؟
تا به حال چه میزان فرصتهای عالی را به خاطر ترسهایی که ریشهای در واقعیت نداشتهاند از دست دادهام؟
امروز در یک تکرار بیپایان، باز دوباره فهمیدم که عدد بزرگی از این عددِ کوچکِ عمرم را نزیستهام.
بیشتر عمرم را در هولوولای از دست دادن و شکست خوردن گذراندهام.
حجم عظیمی از حیاتم را از ترسِ زمین خوردن قدمی برنداشتهام.
دربارۀ معنای زندگی سخن های زیادی گفته شده آن هم توسط حکیمان و متخصصان.
در یک کلام میشود گفت معنای زندگی آن چیزی است که به ذوقش به خواب میرویم و صبح هنگام به اشتیاقش چشم به روی هستی میگشاییم.
آن چیزی که معنای زندگیمان است ما را به زندگی، حیات و زیستن متصل نگه میدارد.
معنای زندگیمان ما را از افسرده شدن و بیحالی نجات میدهد و ما را ودار به حرکت میکند.
البته اگر به سویش و برای رسیدن به آن قدمی برداریم.