
رمان پلیسی چیست و چه ویژگیهایی دارد؟
داستانهای ژانری معمولاً یک قالب مشخص برای طرح داستان دارند و پیرنگ و حادثه در آنها پررنگتر است. یکسری نشانهها که ژانرهای مختلف را از هم جدا میکند. در زیر بخشی از کتاب «رمان چیست؟» ترجمۀ «محسن سلیمانی» را میخوانید. در این متن به تعریف رمان پلیسی و ویژگیهای بارز و رایج در آن پرداخته شده است:
رمان پلیسی رمانی است که در آن جنایتی، که اغلب قتل است، اتفاق میافتد و هویت عامل جنایت نامعلوم است، و کارآگاهی از طریق جمعآوری منطقی و ارتباط دهی و تفسیر مدارک و شواهد معلوم -که به سرنخ مشهور است- پرده از روی عاملان جنایت برمیدارد. این تعریف تنها شامل «رمان پلیسی واقعی» میشود؛ ولی در عمل، ممکن است به انواع مختلفی از داستانهای پلیسی برخورد. مثلاً ممکن است رمانهایی باشند که کارآگاهی در آنها نباشد، و یا از ابتدا هویت قاتل معلوم باشد و یا خبری از روند منطقی و منظم تجزیه و تحلیل سرنخها نباشد؛ که در این صورت باید آنها را جزء دستۀ آزادتر و کلیتر «داستان معما» گذاشت.
و اما معمولاً در همۀ رمانهای پلیسی میتوان عناصر و روشهای رایجی را یافت. برخی از این عناصر و روشها عبارتند از: جنایتی که ظاهراً پیدا کردن عاملانش غیرممکن است؛ پلیسی که همکاری نمیکند یا خنگ است؛ کارآگاه غیرحرفهای که آدم عجیب و خارقالعادهای است؛ فردی که همراه و همراز کارآگاه است و به او در حل مشکلات غامض کمک میکند؛ پیش کشیدن انواع و اقسام آدمهای مضنون و یا نکات و ماجراهای فرعی تا حواس خواننده پرت شود و زود به اصل ماجرا پی نبرد؛ مطرح کردن آدم مظنونی که ظاهراً همۀ شواهد و قرائن، بهطور ضمنی، دال بر مجرم بودن اوست و بعد گشودن راز سر بهمهر بهطور غیر منتظره و تکان دهنده، و ایضاً تشریح مبسوط قضیه توسط کارآگاه مبنی بر نحوۀ پی بردن او به هویت مجرم اصلی. در هر صورت، رمان پلیسی واقعی، باید هنگام پرده برداشتن از روی جنایت، سیری منطقی و استنتاجاتی دقیق و بیعیبونقص را دنبال کند.
اولین رمانی که کمی عمیقتر به مسئلۀ جنایت و پردهبرداری از روی آن پرداخت، داستان برجستۀ ماجراهای کلیب ویلیامز (1794م) نوشتۀ ویلیام گادوین بود. ولی تقریباً اکثراً معتقدند که اولین داستان جنایی به معنی اخص را آلنپو با داستان جنایت در کوی مردهشویخانه، نوشت و همچنین گفته میشود که پایهگذار اغلب قراردادها و شیوههای اساسی داستانهای پلیسی، آلنپو است.
رمان پلیسی در آمریکا و انگلستان بهعنوان نوشتههای تفریحی و سهلالهضم که موجبات آرامش خاطر را فراهم میآورد، از محبوبیت زیادی برخوردار است. البته رمانهای پلیسی آمریکا احساساتیتر و پرماجراتر از رمانهای پلیسی انگلستان است، و در عوض رمانهای پلیسی انگلستان از این جهت ممتاز است که چفت و بست طرحهایشان محکمتر و سبک داستانهایشان جذابتر و دلرباتر است. بزرگترین نویسندۀ داستانهای پلیسی آرتور کنان دویل بود و داستانهای شرلوک هومز (در ایران هولمز) او (1890م)، شخصیت، اداها، فضا و مکان و یک مشت عبارات خاص را برای خوانندگان انگلیسی زبان به ارث گذاشت. و از همین زمان به بعد بود که عامۀ مردم بهطرزی شگفتانگیز از داستانهای پلیسی استقبال کردند. البته شیوۀ خلق «هومز» و «دکتر واتسون» توسط کنان دویل روش پرطرفداری شد، ولی جزء افسانهها درآمد و دست نیافتنی و بینظیر ماند. پس از دویل نیز نوشتن انواع و اقسام رمانها و داستانهای پلیسی با شیوههای مختلف و حتی خیرهکننده همچنان ادامه یافت.
موج جنایتهای پس از جنگ جهانی اول، مجدداً رماننویسان را مشتاق کرد تا رمانهای پلیسی بنویسند و از آن پس رماننویسان قوی پنجۀ بسیاری دست بهکار شدند و رمان پلیسی را به اوج عظمت خود رسانند. در میان نویسندگان مشهور رمانهای پلیسی، چند تن بیشتر از بقیه قابل ذکرند، از جمله آگاتا کریستی (که خالق کارآگاه «ارکول پوارو» بود)، دوروتی سیرز (که شخصی به نام «لرد پیتر ویمزی» را خلق کرد)، فریمن ویلز کرافتس (که «بازرس فرانسوی» را آفرید)، ادگار والیس (که «کارآگاهه ریدر» را خلق کرد) و بالاخره ژرژ سیمنون که کارآگاه «مگره» اش به همان اندازه مشهور شد که «هومز» در روزگار دویل مشهور بود.
و اما کلام آخر اینکه همۀ نویسندگان داستانهای پلیسی معتقدند که در رمانهای پلیسی واقعی، خواننده و کارآگاه داستان باید همزمان از سرنخها –که مسئلۀ غامض داستان بهوسیلۀ آنها بهطور منطقی حل میشود- مطلع شوند و کارآگاه باید با تحلیل و تفسیر منطقی همین سرنخها به حل معمای داستان برسد.