ذهنی که صاحبش را فریب می‌دهد

امروز بعد از چندین ماه رفتم سراغ جلد دوم کتاب «راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن‌ها». در این رمان یکی از شخصیت‌های فرعی موجودی دو سر است به نام زاپود. او گاه کارهای محیرالعقولی می‌کند که حتی خودش را هم شگفت‌زده می‌کند. این روزها حسابی احساس زاپود بودن می‌کنم و در تلاشم تا از کار خودم سر در بیاورم.

زاپود در زمانی که هنوز رییس‌جمهورِ کهکشان بود، این سفینه رو در مراسم رونماییِ اون دزدیده بود. نمی‌دونست چرا سفینه رو دزدیده. فقط می‌دونست که از این سفینه خیلی خوشش می‌آد.
زاپود حتی نمی‌دونست چرا رییس‌جمهورِ کهکشان شده بود. فقط می‌دونست که رییس‌جمهور بودن خیلی حال می‌داد.
زاپود می‌دونست برای کارهایی که انجام داده بود دلایلِ منطقی‌تر، معقول‌تر و قانع کننده‌تری هم وجود دارند، اما این دلایل در اعماقِ تاریک و دست‌نیافتنیِ مغزهای دو سرش مخفی شده بودند. زاپود آرزو می‌کرد که این نقاط تاریک و دست‌نیافتنی در هر دو مغزش نابود بشن و برن پی کارشون. دلایلِ مخفی شده در بخش‌های دست‌نیافتنی دو مغزش گاهی و فقط برای چند لحظه در آگاهیِ او ظاهر می‌شدند و نقاطِ روشن و فعالِ مغزهای اون رو وادار می‌کردند که به چیزهای عجیب‌وغریبی فکر کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *