دوستنما | تأثیر کلمات بر کانال ارتباطی
دیروز برادرم وسط حرفهایش گفت: «من یه دوستنما داشتم که…»
-دوستنما؟
+آره دیگه. دوستِ دوست نبودیم، همکلاسیم بود.
راستش اول گمان کردم منظورش فردی است که ادای دوستها را در میآورد، ولی منظور او چیز دیگری بود.
این اتفاق حسابی مرا به فکر فرو برد. هفتۀ قبل هم که داستان کوتاه «فارسی شکر است» را خوانده بودم و برای کارگاه درست نویسی یک مرور کوتاه نوشتم نظرم به همین نکته در داستان جلب شده بود.
تا به حال چهقدر درگیر سوء تفاهم یا ناکامی در انتقال پیام بودهایم؟ آنهم به خاطر همین برداشتهای متفاوت از واژگان و کلمات؟
این نکته به خصوص در امر نوشتن و تولید محتوا اهمیت دوچندانی پیدا میکند. من به عنوان نویسنده فکر و حرفی دارم که آنها را به واژه تبدیل میکنم و در معرض دید مخاطبم قرار میدهم. اما آیا این کلمات در نظر او همان معنایی را دارند که در نظر من دارند؟
دایرۀ واژگانی هر فرد شخصی سازی شده است و تحت تأثیر فرهنگ و اقلیم و سطح سواد اوست. برخی کلمات خود چند معنا دارند و در بافتهای متفاوت متنی معناهای مختلفی را میتوان از آنها استنباط کرد اما گاه یک واژه با وجود معنای مشخص و ثابتی که دارد ممکن است در اقلیم و فرهنگی دیگر به معنایی دیگر تعبیر شود.
واژۀ «فقیر» را در نظر بگیرید. این صفت برای بیان تنگدستی و تهی دستی به کار میرود اما خانوادۀ عرب زبان پدرم این واژه را در وصف فردی بکار میبرند که آدمی مظلوم است و صاف و پاک و ساده (نه به معنای ساده لوح بلکه کسی که دلش صاف و ساده است و بی شیله پیله است) و سختی زیادی کشیده است.
همان کلمۀ «ساده» در خط بالا را ببینید. از همان هم میشود برداشتهای متفاوتی کرد و این اهمیت توجه به مخاطب را نشان میدهد. این متن را قرار است چه افرادی بخوانند؟ ما که آنجا در کنارشان حاضر نیستیم تا تمام ابهامات را برایشان رفع کنیم، پس باید متنمان به گونهای چینش پیدا کند و لغات و اصطلاحات را به گونهای بکار ببریم تا کانال ارتباطی بین ما و مخاطب حاوی حداقل میزان از ابهام باشد.
یا باید به ادبیات و واژگان کاربردی غالب جامعه پناه ببریم یا اگر قرار بر استفاده ی اقلیمی و فرهنگی بود، پانویس و توضیحی هم ضمیه ش کنیم. مثل کاری که انجام دادید. 🙂
آشنایی با فرهنگ واژگانی هر جغرافیا جذاب هست و خواننده دوست داره ببینه یک واژه در هر اقلیم و فرهنگ چه معنایی متبادر می کنه؛ بنابراین خود این دغدغه هم می تونه موضوع کار و فعالیت نویسنده باشه.
ممنون از شما مهدیۀ عزیز که با نگاه نکته سنجت مطلب رو کامل کردی.
من خیلی با این موضوع درگیرم. توی بیشتر داستانهایی که مینویسم بومیت وجود داره و زبان و فرهنگش بیشتر بر همون استواره. داخل یه جمع مجازی داشتم یکی از نوشتههام رو میخوندم و بخشی از نوشته این بود:«من در قید نیستم» و این به معنای اینه که من اهمیت نمیدم اما همزمان چند نفر همین رو برداشت کردن و چند نفر دیگه به معنی مرگ و مردن.
بله این مشل هست. از طرفی بومی نوشتن جذابیت خاص خودشو داره. همون طور که خانم سالاری اشاره کردن میتونیم پاورقی بزنیم.
تو کامنت قبل اینقدر حرف زدم که یادم رفت بگم به نکتۀ خوبی اشاره کردید. تشکر.
خواهش میکنم. نوشتههای شما هم نکته سنجانه و دقیقن و از خوندنشون لذت میبرم.